یک آدم یک قصه

نویسنده


 

 


پسرک موطلایی با گوش‌هایی بزرگ

«گوگلیلمومارکونی»

کابل‌های نامریی، کره‌ی زمین را به کلافی بی‌پایان تبدیل کرده است؛ رشته‌هایی که هر یک از تارهای دیگری شکل می‌گیرند، ارتباط را مفهوم دیگری بخشیده‌اند و مردم نقاط مختلف جهان بیش از هر زمان دیگری احساس نزدیکی می‌کنند. خالق این رویداد را نمی‌توان فرد مشخصی نامید؛ اما در مرور این اتفاق، همواره نام بزرگی چون «گوگلیلمومارکونی» به چشم می‌آید؛‌ مردی از بولونای ایتالیا که زادروزش به 25 آوریل 1874 بازمی‌گردد. او فرزند یک خانواده‌ی مرفه بود که می‌توانست مانند بسیاری از نوجوانان و جوانان هم طبقه‌اش به خوشی و لذت بردن از زندگی بپردازد؛ اما مارکونی تصمیم داشت جاودانه شود. پدر زمینه‌دار و بانفوذش می‌توانست آرزوهای او را برآورده کند. با این همه،‌ مارکونی حضور در مداری را که پدر و نیاکانش آن را دور می‌زدند نپذیرفت و به دنبال پرسش‌هایی رفت که پاسخ‌های‌شان گاهی سال‌ها ذهن او را به خود معطوف می‌کرد. مادر مارکونی، پسرک مو طلایی و چشم آبی خود را بر پشت پیانو می‌دید که انگشتانش همچون یک پیانیست بزرگ، کلیدها را می‌پیمایند. با این حال، او نیز در درون خود حس می‌کرد گوگلیلمو سرنوشتی شگفت‌انگیزتر از یک نوازنده‌ی پیانو می‌یابد.

دوران کودکی و نوجوانی

مارکونی هم‌راه مادرش در سن پنج سالگی به انگلستان رفت و تحصیلات ابتدایی خود را آغاز کرد. مهاجرت آن‌ها زیاد طول نکشید؛ چرا که دو سال بعد به ایتالیا و شهر فلورانس بازگشتند. مارکونی حتی در کودکی میل فراوانی به استقلال داشت. او در بسیاری از موارد، کمک‌های مادرش را نمی‌پذیرفت و این مسأله بعدها کمک فراوانی به او کرد. مارکونی حتی اگر می‌خواست،‌نمی‌توانست زندگی خانوادگی عادی و منظمی داشته باشد؛ چرا که پدر و مادرش دور از هم زندگی می‌کردند و این حقیقت رفته رفته مورد قبول پسرک موطلایی واقع شد.

مارکونی با وجود این که از معلم‌های فراوانی سود می‌برد، استعداد چندانی در درس خواندن از خود نشان نمی‌داد. در عوض، شوق و شور کودکی و کسب تجربه را تنها در شناخت الکتریسیته جست‌وجو می‌کرد. فیزیک، همه‌ی ذهن او را معطوف به خود کرده بود و نتیجه‌ی امتحاناتش را در 18 سالگی به یک فاجعه تبدیل کرد. امیدی به درس خواندنش وجود نداشت؛ چرا که تنها در یک درس نمره‌ی کامل را به دست آورده بود، و بدین ترتیب، حضورش در میان سربازان به تعویق افتاد.

پدر از حرکات پسرش سخت در شگفت بود. او از طرفی ناکامی‌های گوگلیلمو را در مدرسه مشاهده می‌کرد و از سوی دیگر، قدرت انکار ناشدنی‌اش را در رشته‌های فنی می‌ستود. مارکونی حتی می‌توانست در بسیاری از بحث‌ها شرکت کند و با افراد بزرگ‌تر از خود به گفت‌وگوهای علمی بپردازد. پس، درس نخواندن او از سر تنبلی نبود. یکی از هم‌کاران به پدر مارکونی با اشاره به گوش‌های بزرگ پسرش به خنده گفت که این پسر بی‌تردید توانایی شنیدن صداهای نامریی را در هوا دارد. شاید تناقض رفتار «گوگلیلمو مارکونی» به این مسأله باز می‌گشت. آیا او آوایی ماورایی می‌شنید؟

بزرگ‌ترین اختراع علمی

در سال 1895 مارکونی با کمک برادرش توانست امواجی را به وسعت دو کیلومتر از خانه‌اش ساطع کند. با این موفقیت، پدر در این میان پا به عرصه گذاشت و سرمایه‌ای را برای آزمایش‌های پسرش در اختیار او قرار داد. مارکونی ایده‌های فراوانی داشت. او با سخت‌کوشی وقت ملاقات را با وزیر پست و تلگراف به دست آورد؛ اما به وضوح می‌دید وزیر هیچ علاقه‌ای به ایده‌های او ندارد. در آن زمان اگر گوگلیلمو به نیروی دریایی مراجعه می‌کرد، از شانس بیش‌تری برخوردار بود؛‌ چرا که تفکر‌های او شباهت فراوانی به نیازهای دریانوردان داشت.

فوریه سال 1896، سفر مارکونی و مادرش به انگلستان بار دیگر تکرار شد و در آن‌جا بود که استعدادهایش به ثمر نشست. روز 12 دسامبر 1896 هیچ‌گاه در زندگی‌اش به فراموشی سپرده نشد. او در این روز با ویلیام پریس آشنا شد و این آشنایی تغییر مهمی در فعالیت‌هایش رقم زد، تا جایی که بسیاری بر این باورند که موفقیت‌های مارکونی به اندازه‌ی زیادی مرهون پریس است.

بدین ترتیب، مارکونی اولین اختراع مهم خود را ثبت کرد. او دستگاهی ساخته بود که بدون هیچ سیم و کابلی، قادر به ارایه پیام بود. نشریات همه این اختراع را به او نسبت دادند و او را تنها مرد بزرگ این زمینه نامیدند؛ اما گوگلیلمو خودش به‌ خوبی می‌دانست سهم قابل توجهی از این کشف به مردان فراوانی می‌رسد که او از آن‌ها کمک گرفته و از تجربه‌های‌شان سود جسته است.

نیروی دریایی ایتالیایی برای بهره‌گیری از اختراع گوگلیلمو درخواست هم‌کاری کرد. در سال‌های پایانی قرن نوزدهم و اوایل قرن جدید بیستم او نجات‌بخش مردان و زنان فراوانی در دریا بود.

وداع

گوگلیلمو مارکونی با این که در رانندگی از تبحر بالایی برخوردار بود، تصادف کرد و چشم راستش را از دست داد و در سال 1937 پایان روزشمار زندگی‌اش رقم خورد و مخترع رادیو گوش خود را بر نجواهای ماورایی بست؛ آوایی که زندگی‌اش را پر بار و او را به یکی از مردان برتر تاریخ علم و فناوری تبدیل کرده بود.

 

 

CAPTCHA Image