سال‌های سال است که در مناسبت‌های مختلف که به امیرمؤمنان علی(ع) مربوط می‌شود و یا حتی در روزهای عادی، شعر «علی ای همای رحمت» را می‌شنویم و می‌خوانیم. بسیاری از خوانندگان، آن را برای عرض ارادت به مولای عدالت می‌خوانند. طراحان وگرافیست‌های زیادی این شعر را مایه‌ی زیبایی طرح‌شان قرار می‌دهند. بسیاری از مجری‌ها، این شعر زیبا را حسن مطلع کارشان قرار می‌دهند و روی دیوار اتاق خانه یا شرکت یا مغازه، تابلوی خطاطی آن زینت‌بخش محیط است، و خلاصه کم‌تر کسی از ایران است که چند بیت از آن را حفظ نباشد و در خلوت خود گاهی آن را نجوا نکند. این‌ها همه یعنی این‌که این شعر، یک اثر هنری بزرگ، ماندگار و خاطره‌انگیز برای ایرانیان و موالیان حضرت علی(ع) است، و اثر بزرگ را بزرگان می‌آفرینند. چشمه‌ی زلالی که این ابیات روح‌انگیز از آن جوشیده است، قلب پاک «سیدمحمدحسین بهجت تبریزی» یا همان «شهریار» است.

آذربایجان، زادگاه بزرگان علم و هنر

سرزمین آذربایجان،‌ زادگاه بسیاری از نام‌آوران و سرشناسان ایران زمین مثل پروین اعتصامی،‌ همام تبریزی، ستارخان و باقرخان، صائب تبریزی و جبار باغچه‌بان است. محمدحسین در سال 1285 هجری شمسی در یکی از روستاهای همین استان به نام خشکناب که از توابع قره چمن شهر بستان‌آباد آذربایجان شرقی است، به دنیا آمد. محمدحسین چند سالی را در همان روستای مادری‌اش زندگی کرد؛ اما بعد به هم‌راه خانواده‌اش به تبریز رفت و تا گرفتن سیکل هم همان‌جا بود. 15 سالش که شد، برای ادامه‌ی تحصیل به تهران آمد و در مدرسه‌ی دارالفنون، سه سال دیگر هم درس خواند. حالا دیگر دوره‌ی‌ متوسطه‌اش تمام شده بود. محمدحسین بهجت، برای ادامه‌ی تحصیل، رشته‌ی پزشکی را انتخاب کرد و وارد دانشگاه شد؛ اما به دلایلی نتوانست درسش را تمام کند.

30 سالی از عمرش می‌گذشت که در بانک کشاورزی توانست استخدام شود و پس از مدتی هم انتقالی‌اش را به تبریز گرفت تا به سرزمین آبا و اجدادیش باز گردد. اشعار فنی و زیبای شهریار باعث شد که از دانشگاه تبریز «دکترای افتخاری شعر و ادب میهن» را دریافت کند. سال‌ها می‌گذشت و بهجت که دیگر به «شهریار» متخلص شده بود، شعرهای زیبایش را می‌سرود و به صورت دیوان منتشر می‌کرد. سال 1330 شمسی، یکی از معروف‌ترین آثارش به نام «حیدر بابایه سلام» به معنای «سلام بر حیدربابا» را منتشر کرد. شعری که گفته می‌شود به زبان نود درصد از کشورهای جماهیر شوروی هم ترجمه شد. حیدربابا کوهستان خوش آب و هوا و باصفایی است در همان منطقه‌ای که شهریار به دنیا آمد، و همین صفا و خاطراتی که از دوران زیبای کودکی‌اش داشت، دست‌مایه‌ی بسیاری از شعرهای او شد.

سال 1367 شمسی، شهریار به بیماری سختی مبتلا شد و برای همین او را در بیمارستان مهر تهران بستری کردند؛ اما دوا و درمان‌ها سودی نداشت و سرانجام در 27 شهریور ماه همان سال، به دیار باقی شتافت. بعد از آن هم به خاطر وصیتش، او را به تبریز بردند و در قبرستان مقبرة‌الشعرای تبریز، در کنار دیگر مفاخر و بزرگان علم و ادب پارسی دفن کردند تا جمع بزرگان در مقبرة‌الشعرا جمع‌تر شود. 27 شهریور ماه که سالروز خاموشی شهریار شعر ایران است، به افتخار او با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی «روز ملی شعر و ادب»‌ نامیده شده است.

شهریار و شعر و عشق

محمدحسین از همان کودکی عاشق شعر بود. وقتی 14 سالش بود، چند شعر زیبا سروده بود. زندگی در آن روستای باصفا، کنار مردم ساده دل، طبع او را بسیار لطیف و حساس کرده بود. شهریار در شعرهایش بارها یاد روزهای کودکی و منطقه‌ی زندگی‌اش، یعنی همان کوهستان حیدربابا کرده است:

قاری ننه گئجه ناغیل دییه نده،

(شب هنگام که مادربزرگ قصه می‌گفت)،

کولک قالخیب قاپ باجانی دویه نده،

(بوران برمی‌خاست و در و پنجره‌ی خانه را می‌کوبید)،

قور کئچی نین شنگیله سین ییه نده،

(هنگامی که گرگ، شنگول و منگول ننه بز را می‌خورد)،

من قاییدیب بیر ده اوشاقاولایدیم!

(ای کاش من می‌توانستم برگردم و بار دیگر کودکی شوم!)

محمدحسین دوستان نامیِ زیادی در دنیای شعر و هنر داشت. مرحوم استاد صبا، استاد نیما، فیروزکوهی، تفضلی، سایه و زاهدی، از جمله‌ی آن‌ها هستند. شهریار در سرودن انواع قالب‌های شعری استاد بود. البته او بیش‌تر از همه عاشق حافظ و غزلیّاتش بود و اصلاً تخلص شهریار را هم با الهام از یکی از غزلیّات حافظ شیرازی انتخاب کرده است. در ابتدا تخلص او «بهجت» بوده، اما خودش در خاطراتش و در مورد دلیل انتخاب نام شهریار برای خودش می‌گوید: «شبی به حافظ تفعُّل زدم، بار اول مصرع «که چرخ این سکه‌ی دولت به نام شهریاران زد» و بار دوم هم «روم به شهر خود و شهریار خود باشم» آمد و به دلم افتاد که «شهریار» تخلص سزاوار و زیبایی است.»

شهریار، عاشق آیین و سرزمین

شهریار در شعرهایش بارها و بارها در مدح و ثنای اهل بیت(ع) سخن گفته است؛ از پیامبر اکرم(ص) تا امام زمان(عج). مثل شعر معروف «همای رحمت»:

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ما سوا فکندی همه سایه‌ی هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاک‌بازان

چو علی که می‌تواند که به سر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

به‌دو چشم خون فشانم هله ‌ای نسیم رحمت

که زکوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چه پیام‌ها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

که زجان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم

که لسان غیب خوش‌تر بنوازد این نوا را

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنایی بنوازد آشنا را

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا

روح لطیف و طبع خوش‌ذوق شهریار را، بدون شک ماجرای امام حسین(ع)‌و یاران باوفایش بیش از همه تحریک می‌کرد. برای همین هم اشعار زیادی از او در مورد ماه محرم و امام حسین(ع) به جای مانده است. مثل همین شعر زیبا که گاهی در مراثی ماه محرم از سوی مداحان هم خوانده می‌شود:

شیعیان در سر هوای نینوا دارد حسین

خون دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبه و جدش به اشکی شست دست

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور جدش مصطفی است

ورنه این بی‌حرمتی‌ها کی روا دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می‌کند

عزّت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

مطلب آشکار دیگری که در اشعار محمدحسین شهریار می‌توان متوجه شد، علاقه و عِرْق مثال‌زدنی او به میهنش ایران و زادگاهش آذربایجان است. او همواره در شعرهایش علاقه به سرزمین‌مان ایران، و زادگاهش آذربایجان را نمایان می‌کند.

 

CAPTCHA Image