نویسنده
در دل من چیزی است...
واژهها در دنیا پراکندهاند. واژهها به شکل گل، گیاه، کوه و دریا دیدنیاند. واژهها در دل کتابها نهفتهاند. در دل انسانها پنهان شدهاند؛ واژههای بامعنی و بیمعنی؛ واژههای سطحی و عمیق. همهی اینهایی که در دنیا آشکارا و پنهان وجود دارد، باید در جایی جمع شده باشند؛ در جایی که نزدیک ما باشد. آیا واژههایی وجود دارند که با تکرار آنها وجودمان پر از نور شود؟ آیا چنین چیزی هست که ما را به آسمان ببرد؟ راه پرواز و رسیدن به خدا را نشانمان دهد؟ آیا چیزهایی هست که وقتی وارد دلمان شود، ما را سرشار از محبت و عشق کند؟
همهی اینها را میتوان در قرآن دید. حرفهای زیبایی که از هر واژهاش نور میبارد. حرفهایی که از آسمان به دستمان رسیده است. وقتی قرآن میخوانیم، دیگر نیازی نیست کتابهای دنیا را زیر و رو کنیم تا چیزی یاد بگیریم. این نثر زیبا که آهنگین است، مثل رودی است که آوای گوشنوازی دارد. خیلی زیبا و روان، جاری میشود. بالاتر از آواز زیبای پرندگان،ترنم دارد و روشنتر از نور خورشید، دلمان را نورانی میکند.
قرآن هدیهی خداست. هدیهای که مثل چراغ روشن بر سر راهمان است. وقتی قرآن را میخوانی، تازه میفهمی که خدا چهقدر ما را دوست دارد. راهنمای زندگی را به بهترین شکل و آهنگ برایمان فرستاده تا دلمان را هماهنگ با آن کنیم. وقتی دلت هماهنگ با تلاوت قرآن شود، تازه میفهمی که چهقدر زندگی با قرآن راحت است. وقتی خانه، فضای معنوی قرآن را بگیرد، چهقدر اطرافیان به آرامش میرسند.
خب این تویی و این دل تو. راحت میتوانی به بهترین آهنگ دلخواهت گوش بدهی؛ اما بعد میفهمی که این آهنگ چیزی کم دارد. بعد از چند بار گوش دادن، خسته میشوی و سراغ آهنگ دیگری میروی. بهترین رمان، داستان و شعر دنیا هم همین حالت را دارد. تکرار آنها برایت کسلکننده است. بهترین کتاب راهنمایی زندگی، پزشکی و ... هم اینطور است. چند بار که آنها را خواندی میفهمی که چیزهای دیگری هست که نیاز به جواب دارد، ولی تو به جواب نرسیدی.
پس این دل را باید عاشق چیزی کرد که ابدی باشد. چیزی که بالاتر از انسان باشد، و آن قرآن است. عادت به تلاوت قرآن، سلولها، رگ، پوست و خونت را با آن مأنوس میکند. آن وقت نور در وجودت جوانه میزند و تو میشوی سرزمین نور. آن وقت میفهمی که دنیا با این همه زیباییهای موقت، یک زیبایی ابدی به نام قرآن دارد که هیچ وقت زیباییاش را از دست نمیدهد. مثل گل نیست که عمرش کوتاه باشد و زود رنگ و بویش را از دست بدهد. مثل آواز قناری نیست که چند صباحی در طبیعت جاری شود و بعد رنگ مرگ را به خود بگیرد. مثل خورشید نیست که ساعتها باشد و ساعتهای دیگر نباشد. همیشه هست. عمر طولانی دارد و هر لحظه رنگ و بوی تازهای دارد.
آیا بهتر نیست که دلمان را به این عطر و بوی ابدی زینت بدهیم؟ آیا بهتر نیست که قلبمان را به چیزی عادت دهیم که حتی بعد از مرگ هم ماندگار باشد؟
دل، خانهای است برای خدا. بهتر است حرفهای خدا هم در آن جا بگیرد. حرفهایی که دل را قوی و استوار میکند، در تمام وجودمان نفوذ میکند و رنگ خدایی به ما میدهد.
حالا که روزانه به نماز میایستیم، با خدا حرف میزنیم، دعا میکنیم و درد دل، بهتر است حرف خدا را هم بخوانیم. واژههایش را مو به مو راهی دلمان کنیم تا دریابیم که در دنیا چیزهایی هم هست که محبت به آنها، دل ما را پر از مهربانی و صفا میکند. علاوه بر تلاوت قرآن، چیزهای ماندگار دیگری هم هست که بانوی دو عالم آن را چراغ راهمان قرار داده است.
از دنیای شما محبت سه چیز در دل من نهاده شده: تلاوت قرآن، نگاه به چهرهی پیامبر و انفاق در راه خدا.
ارسال نظر در مورد این مقاله