نویسنده
یک قصه، یک ضربالمثل
از ریش به سبیل پیوند زدن
ایرج اورمزد
کامران میرزای قاجار، یکی از فرزندان ناصرالدین شاه بود. زمانی که شاه قاجار در تهران نبود و یا به سفرهای خارجی میرفت، او به جای پدر مینشست. کامران میرزا هنگامی که حاکم تهران بود، اشخاصی را به عنوان «نایب» در اختیار داشت و به عنوان مأموران اجرایی از آنان استفاده میکرد. این افراد برای اینکه بهتر بتوانند توجه کامران میرزا را به خودشان جلب کنند و زهرچشمی هم از مردم بگیرند، خود را به شکل و قیافههای خاصی در میآوردند. در میان نایبها، فردی به نام «نایب غلام» بود که با هیکلی درشت، سینهای پهن، ریش مشکی پرپشت و سبیل کلفت بیش از دیگران توجه کامران میرزا را به خود جلب میکرد؛ ولی نایب غلام در آن ایام یک عیب بزرگ پیدا کرده بود و به خاطر بیماری پوستی یک طرف سبیلش را از دست داده بود و فقط در طرف دیگر، سبیل داشت و از این بابت بسیار رنج میبرد.
روزی کامران میرزای قاجار در حال عبور از مقابل صف نایبان دارالحکومه، چشمش به سبیل یک تایی «نایب غلام» افتاد، بیاختیار خندهاش گرفت و گفت: «نایب غلام! آن یک تای سبیل خود را کجا گذاشتی؟»
از این سخن همه خندیدند. نایب غلام با ناراحتی زیاد بدون معطلی خود را به آرایشگاهی رساند و با تهدید از او خواست آن طرف سبیلش را که اصلاً مو نداشت، فوری پر کند. آرایشگر از این درخواست نایب غلام تعجب کرد و گفت: «قربان! چنین کاری آن هم در این فرصت کوتاه اصلاً امکان ندارد. متأسفم! نمیتوانم کاری برای شما بکنم.»
نایب غلام با شنیدن این کلام، خنجری از کمرش بیرون آورد و گفت: «یا برای من یک تای سبیل تهیه میکنی و یا شکمت را با این، سفره خواهم کرد.»
سلمانی بیچاره از شدت ترس به گریه افتاد. نمیدانست چهکار باید انجام دهد؛ چون او در واقع یک ریش تراش بود و تا آن زمان سابقه نداشت برای کسی ریش و سبیل چسبانده باشد. در این موقع فکری به خاطر نایب غلام رسید. به سلمانی رود کرد و گفت: «مقداری از ریشم را قیچی کن و به سبیل من بچسبان!»
سلمانی دست به کار شد؛ ولی در آن حالت اضطراب و ترس نتوانست مقداری از ریش او را قیچی کند. نایب غلام خیلی عجله داشت؛ چون موقع برگشت کامران میرزا بود و میخواست هرچه زودتر خودش را به صف نایبان برساند. قیچی را از دست سلمانی گرفت و از ریشش قیچی کرد و به سلمانی داد. آرایشگر برای اینکه از شرّش راحت شود، ریش قیچی شده را با دستپاچگی به محل خالی سبیل چسباند! و با عجله به سوی دارالحکومه برگشت. نایب غلام واقعاً قیافهی خنده داری پیدا کرده بود و هرکس او را با آن ریخت و قیافه میدید، زیر لب میخندید. در این موقع صدای سُم اسب کالسکهی شاهزاده کامران میرزا به گوش رسید. نایبان با چماقهای نقرهای در دست، طبق معمول به احترام صف کشیدند. نایب غلام به خیال آنکه دیگر عیب و نقص ندارد، جلوتر از سایرین، سینهی خود را جلو داده بود تا حضرت والا «کامران میرزا» سبیلهایش را ببیند و تحسین کند. کامران میرزا چون مقابل نایب غلام رسید و نگاهش به ریش قیچی شده و سبیلهای پیوند خوردهی او افتاد، اینبار به شدت خندید و گفت: «نایب غلام! این چه ریخت و شکل مضحکی است که پیدا کردهای؟ هنگام رفتن ما سبیل تو یک تایی بود و حالا که برگشتیم میبینیم ریش تو یک تایی شده است؟»
میرزا احمد، دلقک نایب سلطان، که همراه شاهزاده بود، تعظیمی کرد و گفت: «قربان، نایب غلام از ریش گرفته به سبیل پیوند کرده است.»
با این حرف همهی حاضران زدند زیر خنده و نایب غلام از خجالت میخواست آب شود و برود توی زمین. این واقعه مدتها نقل محافل تهران بود و رفته رفته به صورت ضربالمثل درآمد.
ارسال نظر در مورد این مقاله