کوچه اول
یک حرف کوبنده!
نمیخوام مقدمهچینی کنم و یه ساعت سرتونو درد بیارم و آخرش متوجه نشین چی بود، چی شد! همین اول صاف و صادق میگم:
آی بچهها، آی همهی کسانی که واسهی مجلهتون نامه میدین، مطلب میفرستین، یه کم این تکرار و کلیشهرو کنار بگذارید! مثلاً چرا همهی داستانهای ما مال خانم مائده تقوی باشه! چرا بقیهی بچههای نمینویسن؟ چرا همهی نقد کتابهای رمان و داستان مال خانم نیلوفر شهسواریان است و بس! چرا کوچه رنگینکمان واقعاً رنگینکمان نیست؟
چرا واقعاً واقعاً مجله همون مجله نیست؟ میخوام بگم یه کم خلاقیّت به خرج بدیم. یهکم فسفر مغزها را بسوزونیم. یه کم به خودمون سخت بگیریم و این موضوعهای تکراری رو کنار بگذاریم. لازم نیست حتماً موضوع عجیب پیچیدهای باشه! میشه یه موضوع سادهرو با یه زبون سادهی خیلی قشنگ گفت، جوری که به دل همه بشینه!
همش شعار! همش مطالب ادبی سنگین که بعضیهاش سر و ته نداره! نمیفهمی منظور اصلی نویسنده چی بوده؛ یعنی مقصود اصلی خود میون تمام عناصر خیالی و حرفهای تکراری گم میشه. یه خلأ اساسی پیدا میشه که خیلی به کارمون لطمه میزنه.
پس لطفاً هدف نوشتههاتون رو مشخص کنید و بر اساس اون بنویسید؛ نه اینکه هر چه از مغز رسد نیکوست!
ممنون! بدرود!
عاطفه اللهاکبری- قم کوچه اول سلام بچهها دوران ابتدایی که بودم، وقتی دوستانم را میدیدم و به جمع آنها میپیوستم، با شادی میگفتم: «سلام بچهها!» کمکم از کوچههای کودکی گذشتم و به دوران نوجوانی رسیدم و باز در جمع صمیمی دوستان میگفتم: «سلام بچهها!» اکنون که به جوانی رسیدهام و مشغول تحویل دادن لحظههای جوانی هستم، در تپهها و دشتهای سرسبز آن میایستم و به جمع یاران میگویم: «سلام بچهها!» به اطرافم خوب دقت میکنم. بزرگترها، کوچکترها، نوجوانان، پیرها به جمع صمیمی هم که میرسند به هم میگویند: «سلام بچهها!» دقیق که میشوم میبینم «سلام بچهها» بر سر زبان همه است. چه بچهها، چه بزرگترها؛ بارها که در پارک بودم پیرهایی را دیدم که به هم میگفتند: «سلام بچهها!» حالا که خوب فکر میکنم میفهمم که اسم «سلام بچهها» مناسبترین اسم است؛ چون همیشه و در همه جا در ذهن و زبان جا دارد و هر کسی در لحظات عمر خود بارها میگوید: «سلام بچهها!» شاید نام تو هم این گونه انتخاب شده باشد؛ «سلام بچهها». صغری شهبازی- قم
ارسال نظر در مورد این مقاله