نویسنده
گزارش آزمایشگاه علوم خود را بنویسید!
مریم شکرانی
عرضم به حضور انور و زیبای آقای علوم که ما اول اولش رفتیم پای خانوادهیمان را در یک کفش نمودیم که برایمان روپوش سفید بخرند؛ چون شما مجبورمان کرده بودید، و البته دلیل مهمتر آن این است که در کل روپوش سفید برای روحیهی انسان خیلی مفید است؛ چون به انسان احساس دکتریت میدهد. برای همین ما مجبور شدیم آن را بخریم؛ و گرنه هر چیزی که شما آدم را مجبور به آن میکنید قابل اجرا نیست؛ نظیر مسألهی درس خواندن به نحو احسنت! چرا که بالأخره بشر هم توان و حوصلهای دارد.
خلاصه این که شما ما را جلو در آزمایشگاه به صف ردیف کردید. همهیمان شبیه دکترها شده بودیم و شما هم حسابی خودتان را گرفته بودید و ما کلی دلمان برایتان سوخت که هیچ کداممان نمیتوانیم دکتر بشویم و آرزوهای شما را برآورده کنیم.
بعدش هوشنگی با ماژیک قرمز پشت روپوش حامدی یک کلمهی بیادبی نوشت و حامدی یک پس گردنی به او زد و شما دعوایشان کردید.
بالأخره در آزمایشگاه را باز کردید و ما دکترها به داخل هجوم بردیم. در آزمایشگاه مدرسه ما چندتا کمد و قفسه قراضه چیده بودند که یکیشان حسابی تاریخی شده بود.
جالبترین قسمت آزمایشگاه مدرسهی ما یک عدد مار سبزرنگ است که در یک شیشهی گندهی الکل قرار دارد. یک بار این مار جذاب را از آزمایشگاه ربودند که آقای ناظم محترم مدرسه به موقع قضیه را فهمیدند و مار مذکور را به اموال آزمایشگاه برگرداندند. بعد هاون مادربزرگ صادقی را در بخش اموال آزمایشگاه داریم که به خاطر جریمهی گزارش ننوشتن مجبور شده بود بیاورد و به مدرسه اهدا کند. دو- سهتایی باطری قلمی هم داریم که چون مسؤول قبلی آزمایشگاه روی گیمشان میانداختند و بازی میکردند خالی شده بود. یک لیوان سرخالی لوبیای جوانه زده داریم که کودک آقای مدیر برای مدرسهاش سبز کرده بود و سپس به مدرسهی ما اهدا نموده بود. دو- سه متر سیم برق داریم که از سیمکشی برق ساختمان همسایه اضافه آمده بود و بابای مدرسه به دستور آقای مدیر آن را از کوچه برداشتند و به مدرسه آوردند تا با آن آزمایشگاه را تجهیز کنیم. یک بستهی تقریباً بزرگ کلریدسدیم داریم که ما اولش فکر کردیم یک مادهی شیمیایی کمیاب است و حتی مقداری از آن را کش رفتیم و به خانه بردیم تا با آن آزمایشهای خفنی انجام بدهیم؛ ولی بعد فهمیدیم کلرید سدیم همان نمک توی نمکدانهایمان است.
ما در آزمایشگاهمان کش شلوار هم داریم که متعلق به پیچامه! محترم مش جعفر بابای مدرسه است و آقای علوم یعنی شما با آن آزمایش انقباض و انبساط میکنید. ما دانشآموزان به این آزمایش علاقهی زیادی داریم و هر روز این آزمایش را روی اعضای بدن همکلاسیهایمان انجام میدهیم.
یک عالمه «هاش.دو.او» داریم که یک مادهی آزمایشگاهی بسیار مهم است و آقای مدیر که خیلی ندید بدید هستند روی کلیهی شیرهای آب آزمایشگاه برچسب چسباندند و با خط نستعلیق نوشتهاند: «هاش.دو.او»
باز هم به قول آقای مدیر یک دستگاه مولد جریانها مگنتیز- برای اطلاعات بیشتر بروید دیکشنریتان را نگاه کنید- داریم که دو قطب بسیار مهم ان و اس دارد و جاذب بسیار خوب و باکیفیت آیرن یا سیستمهای مشابه است که ما به جای جریمهی غذا خوردن سر کلاس از روی در یخچالمان کندیم و به آزمایشگاه مدرسه تحویل دادیم.
پنج- شش تایی لوله آزمایش داریم که گرانترین و مهمترین وسایل آزمایشگاه مدرسهی ما به شمار میروند و آقای مدیر گفتهاند که دستهای خشن ما دانشآموزان به هیچ وجه نباید لمسشان کند؛ و گرنه ایشان میدانند و ما، و تنها دستهای آقای علوم که لطیف و باتربیت است اجازه دارد که این لولهها را لمس کند.
این گزارش چیزهایی بود که ما در آزمایشگاه با دو چشم خودمان مشاهده فرمودیم. بعد از آن آقای علوم یعنی شما گفتید که مثل بچهی آدم بایستیم و به هیچ چیز دست نزنیم تا شما ببینید با این آزمایشگاه مجهزمان چه خاکی میشود بر سر ریخت! بعد شما همهی آزمایشهای علوم را نگاه کردید و دیدید هیچ خاکی نمیشود بر سر ریخت. بنابراین گفتید همهیمان چشمهایمان را ببندیم تا یک سفر علمی خیالی کنیم و آن چیزهایی را که شما میگویید در ذهنمان مجسم کنیم: چراغ الکلی یک عدد- ولتسنج یک دانه- پیل شیمیایی هم یک دانه- بنزوات پتاسیم به میزان دلخواه- آونگ یک عدد با مدل دلخواه- «اف.ای.ان.دو» یک قاشق مرباخوری. بعد هم گفتید چشمهایتان را باز کنید و سپس گفتید «هاش.دو.او» یک لیوان سرخالی. بعد شیر «هاش.دو.او» را باز کردید و مقداری «هاش.دو.او» از تجهیزات آزمایشگاه مدرسه برداشتید و به تک تکمان نشان دادید و بعدش هم گفتید دوباره چشمهایتان را ببندید و در ذهنتان پنجاه سیسی بنزوات پتاسیم را در هفت دهم سانتیمتر مکعب آب بریزید و آن را خوب بههم بزنید و نتیجهی مشاهدات خود را یادداشت کنید؛ ولی ما چیز خاصی مشاهده نکردیم. سپس پرسیدید: «ماده به دست آمده جامد است یا مایع یا گاز؟» یواشکی چشممان را باز کردیم و دیدیم هوشنگی نوشته است گاز. ما هم نوشتیم گاز. دوباره گفتید: «ماده به دست آمده را روی چراغ الکلی با سه ممیز هفت دهم سیسی «اف.ای.ان.دو» مخلوط کنید و خوب هم بزنید و مادهی حاصله را سی ثانیه روی چراغ الکلی نگه دارید. چه میبینید؟» و ما به دلیل این که قبلاً چشممان را باز کرده بودیم چراغ الکلی ذهنمان خاموش شده بود و چیزی ندیدیم. آخرش هم گفتید: «گزارش آزمایشگاه خود را بنویسید و بیاورید.» و همهی ما را از آزمایشگاه بیرون کردید و در را قفل نمودید. راستی شما که خودتان شاهد همه چیز بودید چه کاری است که ما دوباره گزارش بنویسیم؟
ارسال نظر در مورد این مقاله