نویسنده

 

 


آدم‌ها و امّا‌ها

مرتضی دانشمند

ما  آدم‌ها در دنیای «اماها» زندگی می‌کنیم. برای انجام هر کاری چندین و چند «اما» در چنته داریم. این اماهای بیهوده گاه زندگی‌مان را به معماهای پیچیده‌ای تبدیل می‌کند و راه بیرون رفتن از خم و چم‌ها را به روی ما می‌بندد. آدم‌های بزرگ اماهای‌شان با ما از زمین تا آسمان متفاوت است. اماهای آن‌ها بندها را می‌گشاید و راه بیرون رفتن از بن‌بست‌ها را نشان می‌دهد. امام علی(ع) یکی از انسان‌های بزرگ است. او نه تنها اماهای فراوانی را در برابر انسان‌ها قرار داد، که خود یک امای بزرگ برای همیشه‌ی تاریخ و همه‌ی آدم‌ها بود. در این بخش به پاره‌ای از اماهای نهج‌البلاغه می‌نگریم. باشد که کلید بخشی از معماهای زندگی‌مان را به دست آوریم:

کام‌یابی

کامیاب کسی است که در حرکت شتاب کند. جست‌و‌جوگری که کاهلی می‌کند، می‌تواند امیدوار باشد؛ اما آن‌که به عمد کوتاهی کند، جز فرو افتادن در آتش سرنوشتی ندارد.

بی‌تفاوتی

فساده چهره نموده است؛ اما کسی به انکار و تغییرش برنمی‌خیزد و در پرخاش به آن هیچ فریادی به گوش نمی‌رسد. با این همه آیا بر آنید که سایه‌‌‌‌‌‌‌ی خدا را –در سرای مقدسش- نصیب برید و عزیزترین اولیایش به شمار آیید؟ حاشا، که خدای را‌- برای در آمدن به بهشتش‌- نمی‌توان فریب داد، ودر نیل به خرسندی‌اش ناگزیر باید به فرمانش گردن نهاد.

شعارپیشه‌گان

شما در صحنه‌ی حرف و شعار بسیارید؛ اما در پس پیکار اندک.

پیش‌تازان

در مقام حرف و شعار، صدای من از همه فروتر بود؛ اما در عمل، برتر و پیشتازهمه بودم. پس بر بال شاهین بعثت، به پرواز در آمدم و به اوج‌ها پر گشودم و گوی سبقت از دیگران ربودم.

نفرین شدگان

لعنت خدای بر کسانی باد که به معروف امر می‌کنند، اما خود آن را وا می‌گذارند، و منکر را نهی می‌کنند و خود بدان دست می‌یازند.

از بند تا بند

تا لب به گفتار نگشوده‌ای، سخن را در بند داری؛ اما چون لب گشودی، این تویی که به بندش گرفتار آمده‌ای.

پشت پرده

اگر شما، حقایق پنهانی را که رفتگان‌تان تجربه کرده‌اند، درمی‌یافتید، بی‌گمان با بی‌تابی به زاری می‌نشستید و شنوا و فرمان‌بردار می‌شدید؛ اما آن‌چه آنان می‌بینند، در پرده است و از شما پنهان، لیک در آینده ای بس نزدیک پرده‌ها بالا خواهد رفت.

از آبادی تا تباهی

آن‌ها در راه باطل‌شان مطیع رهبر خویش‌اند؛ اما شما در راه حق خود از رهبرتان سر می‌تابید. آنان در کشور و شهرهای خود به عمران و آبادی پرداخته‌اند و شما حوزه‌ی حاکمیت خویش را به تباهی کشیده‌اید.

فریاد می‌زنم

در میان‌تان فریاد می‌زنم و عاجزانه به یاری‌تان می‌خوانم؛ اما شما به سخنم گوش نمی‌سپارید و فرمانم را به گردن نمی‌نهید، تا آن‌گاه که پیامدهایی شوم را پدیدار بینید.

چاره‌ی کار

اما امروز، در محیط و زمانه‌ای به سر می‌بریم که بیش‌تر مردم خیانت را زیرکی می‌انگارند و از سوی نادان‌ها به سیاست‌مدار شهره ‌می‌شوند. نابود باد چنین اندیشه‌ای! بسا آزموده‌ای پرتجربه چاره‌ی کار می‌شناسد و می‌بیند؛ اما امر و نهی خدا او را از هر کاری باز می‌دارد و دست به کاری نمی‌زند.

مرا بیامرز

بار خدایا، در ارتباط با آن‌چه با زبان به درگاهت تقرب جستم، اما قلبم با زبانم هماهنگی نداشت، مرا بیامرز!
بودن یا نبودن

به جهاد فرا می‌خوانم‌تان، اما بسیج نمی‌شوید. می‌کوشم که حقایق را در گوش‌هاتان فرو‌خوانم، اما گوش شنوایی ندارید. آشکارا و پنهان دعوت‌تان می‌کنم و پاسخ مثبتی نمی‌دهید. همواره پندتان می‌دهم و شما پندپذیر نباشید. آخر این چه حضوری در صحنه است که با نبودن یکی است، و این چه نمایش سروری است که ماهیت آن بردگی است؟

چونان بزها

شما را به سوی حق می‌رانم، اما شما از آن گریزانید؛‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چونان رمیدن بزها از غرش شیران. هیهات، که با شما، بتوانم از چهره‌ی عدالت پرده برگیرم، یا کژی‌های حق را راست کنم!

افسوس

اگر شما در یاری حق بی‌اعتنا نمی‌ماندید و در کوبیدن باطل سستی نمی‌کردید، کسانی که به هیچ روی هم‌سنگ شما نبودند، در شما طمع نمی‌کردند، و اینان که امروز در برابر شما نیرو گرفته‌اند، چنین نیرو نمی‌شدند؛ اما افسوس که چونان بنی اسرائیل، به سردرگرمی دچار آمدید.

قرآن

برای درخواست از حضرت حق، به قرآن چنگ یازید و با دوستی قرآن به سوی خداوند رو کنید؛ اما مباد، که آن را وسیله‌ی تکدی از خلق قرار دهید.

دریغ

اگر مردم به قدرت بی‌کران و نعمت گران خداوندی می‌اندیشیدند؛ بی‌گمان به راه می‌آمدند و از لهیب آتش جان‌سوز، بیم‌ناک می‌شدند؛ اما افسوس که قلب‌ها بیمار و دیدگاه‌ها آفت زده است.

تاریخ

ای فرزند عزیزم! هر چند که من به اندازه‌ی تمامی نسل‌های گذشته عمر نکرده‌ام؛ اما در کار و کردارشان نیک نگریسته‌ام، در اخبارشان اندیشیده‌ام، در میان آثار به جای مانده‌ی‌‌شان گردیده‌ام، آن‌چنان که خود یکی از آنان شده‌ام.

کاروان خواب

اهل دنیا سوارانی را مانند که می‌برندشان؛ اما خود در خواب‌اند.

از کاستی تا بالندگی

دارایی با انفاق کاسته می‌شود؛ اما دانش با انفاق می‌بالد و به برگ‌و‌بار می‌نشیند.

سخت‌تر از تنگ‌دستی

فقر و تنگ‌دستی نوعی بلاست؛ اما سخت‌تر از تنگ‌دستی، بیماری تن است و سخت‌تر از بیماری تن، بیماری قلب.

زیان‌کار

زنهار، که خدا در صحنه‌ی نافرمانی‌اش ببیندت؛ اما در صحنه‌ی فرمان‌برداری باز نیابدت، که در این صورت از زیان‌زدگانی.

 

1) نهج البلاغه، خورشید بی‌غروب، معادیخواه، نرم افزار منهج النور، واژه‌ی «اما».

 

 

 

CAPTCHA Image