نویسنده

 

 


شانس کِی در خانه را می‌زند؟(1)

بهزاد سلمانی

شما جزء کدام گروه از افراد رو‌به‌رو هستید. دسته‌ی اول‌گروهی هستند که به شانس هیچ اعتقادی ندارند. دسته‌ی دوم را افرادی تشکیل می‌دهند که برعکس گروه اول، زندگی خود را بر پایه‌ی شانس قرار می‌دهند. جالب است بدانید که هر‌دو گروه در اقلیت هستند و اکثریت را کسانی تشکیل می‌دهند که به‌طور زبانی هیچ اعتقادی به شانس و یا عوامل دیگری که تحت کنترل آن‌ها نیست (مثل رمّالی یا فال‌گیری) ندارند؛ ولی وقتی مشکلی برای خودشان پیش می‌آید عملاً به تمام موارد بالا اعتقاد پیدا کرده و به آن اعتماد می‌کنند.

بر طبق نظر روان‌شناسان، بیش‌تر ما انسان‌ها در مواقع بحرانی کارهایی را انجام می‌دهیم که وقتی در شرایط عادی به آن فکر می‌کنیم بیش‌تر خنده‌آور به نظر می‌رسد. حال ببینیم بین آن‌هایی که عملاً به شانس اعتقاد دارند و کسانی که به توانایی‌های خودشان تکیه می‌کنند چه تفاوت‌هایی وجود دارد.

در دنیای پر از فشار روانی امروزی، یکی از مهم‌ترین هدف‌های انسان‌ها (البته اگر نگوییم مهم‌ترین هدف) این است که بتوانند با فشار روانی و اضطراب مقابله کرده و از پسِ آن برآیند. کسانی که به شانس و یا هر چیز دیگری بجز توانایی‌های خودشان اعتقاد دارند، در مواقعی که تحت تأثیر فشار روانی و اضطراب هستند، با چند مشکل رو‌به‌رو می‌شوند:

اولاً حوادث و بحران‌های زندگی، که همیشه بوده و هست، بیش‌تر روی آن‌ها تأثیر می‌گذارد. درست مثل بیماری و میکروب‌ها که همیشه بوده و هستند؛ ولی روی بدن‌های ضعیف زودتر و بیش‌تر تأثیر می‌گذارند.

دوماً اوضاع بحرانی و شرایط با فشار روانی زیاد برای آن‌ها بیش‌تر طول می‌کشد؛ زیرا به‌جای این‌که به دنبال راه حل منطقی و کاربردی برای مشکل خود باشند اغلب دست به دامان هرکسی می‌شوند جز فردی که در آن زمینه تخصص دارد. به‌عنوان مثال برای گرفتن تصمیم در مورد این‌که چه رشته‌ای را انتخاب کنند و یا برای تصمیم‌گیری در مورد کاری مهم به‌جای این‌که به‌ترتیب با کارشناسان مشورت کنند، دردِ‌دلِ خود را نزد فردی نه‌چندان متخصص، هرچند دل‌سوز باشد، گفته و فرد مقابل هم به‌دلیل نداشتن اطلاعات کافی راه‌حل‌های کم‌و‌بیش اشتباهی به فرد موردنظر داده و او را در جاده‌ی پرپیچ‌وخم  زندگی تنها می‌گذارند و بقیه‌ی مشکل‌ها نیز به دنبال آن پیش می‌آیند. وقتی ما اوضاع و احوال دنیای بیرونی را خارج از کنترل خود بدانیم، دیگر شروع مشکل، کوتاه کردن دوره‌ی آن، و حل موفقیت‌آمیز آن دستِ ما نیست و این ماجرایی است که به‌طور بنیادی ما را آزار می‌دهد؛ چون همه‌ی ما انسان‌ها به‌طور مختار آفریده ‌شده‌ایم، و ذاتاً دوست داریم خودمان تصمیم‌های مهم زندگی خود را بگیریم. البته مشورت و کمک‌خواستن از افراد متخصص، و باز هم تأکید می‌کنیم متخصص، همیشه نشانه‌ی عقل و منطق است.

سومین مشکلی که پیش می‌آید این است که افرادی که به شانس و یا چیزهایی شبیه به آن اعتقاد دارند هیچ‌گاه نمی‌توانند از تجربیات زندگی خود درس بگیرند و دیگر اشتباه‌های گذشته را تکرار نکنند. مثلاً فردی را در نظر بگیرید که برای ازدواج بدون هیچ تحقیق خاصی یا در نظر گرفتن شرایط خود و فرد موردنظرش تصمیم به ازدواج می‌گیرد. پس از چند ماه زندگی مشترک زن درحالی‌که از تمام مردان متنفر است و مرد درحالی‌که حوصله‌ی هیچ زنی را ندارد از هم جدا می‌شوند. اگر از این افراد دلایل شکست آن‌ها در ازدواج را بپرسید به احتمال زیاد چنین جوابی را می‌شنوید: «ما قسمت هم نبودیم» یا «خدا نخواست» و یا چیزی شبیه به این‌ها. البته این فقط یک مثال بود و این‌چنین مشکل‌هایی می‌تواند در تمام زمینه‌های زندگی از انتخاب همسر گرفته تا انتخاب رشته و... رخ دهد. نیاز به توضیح ندارد که بیش‌تر قریب به اتفاق چنین تصمیم‌هایی منجر به شکست می‌شود. در‌واقع در مورد این افراد هیچ‌گاه شانس، درِخانه‌ی‌شان را نمی‌زند؛ چون شانس درون خانه نشسته‌است و دست روی دست گذاشته تا شرایط بیرونی اوضاع را درست کند!

روان‌شناسان به افرادی که برای تصمیم‌گیری یا غلبه بر مشکل‌های مختلف به تلاش و توانایی خود متکی هستند، اصطلاحاً افراد با منبع کنترل درونی می‌گویند؛ زیرا از درون خود سعی می‌کنند اوضاع بیرون را کنترل کنند. همین‌طور به افرادی که برای تصمیم‌گیری و یا مقابله با مشکل‌های خود به شانس و نظریات افراد غیر متخصص و...وابسته هستند، افراد با منبع کنترل بیرونی می‌گویند؛ زیرا آن‌ها همیشه منتظر هستند و دوست دارند از بیرون کنترل شوند. در این‌جا منظور از درون، توانایی‌ها و تلاش‌های خودِ فرد است که مطمئناً از درون وی سرچشمه می‌گیرد، و منظور از بیرون، هر‌آن‌چه که بیرون از فرد قرار دارد. حال آن فرد دیگر باشد یا اشیا و موجودات خیالی. یکی دیگر از تفاوت‌های بی‌شمار افراد با منبع کنترل درونی و بیرونی واکنش آن‌ها به بیماری‌های گوناگون است. حال چه بیماری جسمی و یا اختلال روانی. افرادی که منبع کنترل درونی دارند؛ یعنی بر توانایی‌های خودشان متکی هستند، از سیستم ایمنی قوی‌تری برخوردارند. همان‌طور که می‌دانید، وقتی سیستم ایمنی بدن قوی باشد راحت می‌تواند بیماری را سرکوب کند. این‌که چرا این‌طور می‌شود، کمی جنبه‌ی علمی دارد. اگر چنان‌چه بخواهیم به زبان ساده بگوییم، باید گفت که وقتی کسی معتقد است بیماری به‌خاطر ویروس یا باکتری یا کمبود در بدن ایجاد می‌شود و تمام این عوامل قابل کنترل هستند، از روحیه‌ی بهتری برای مبارزه با بیماری‌های مختلف برخوردار می‌شود، و وقتی روحیه خوب باشد در مغز و بعضی از اندام‌های دیگر تغییرهایی به‌وجود می‌آید که باعث تقویت سیستم ایمنی می‌شود. اگر چنانچه آن روی سکه را ببینیم، مشاهده می‌کنیم که افراد با منبع کنترل بیرونی سریع‌تر بیمار می‌شوند، و در صورت بیمار شدن، بیماری آن‌ها نیز بیش‌تر طول می‌کشد. در یک تحقیق روان‌شناختی دو گروه از افراد حضور داشتند. اولین گروه کسانی بودند که معتقد بودند اختیار بیماری، سلامتی و به‌طور کلی هر چیز دیگر در دست خودشان نیست و آن‌ها هیچ کنترلی بر این عوامل ندارند. گروه دوم را کسانی تشکیل می‌دادند که خود را همه‌کاره‌ی روان و جسم خود می‌دانستند. روان‌شناسان افراد این دو گروه را در معرض ویروس سرماخوردگی قرار دادند. این دو گروه از هر لحاظ از جمله سنّ، جنسیت و...مشابه بودند. روان‌شناسان صبر کردند تا ببینند که کدام گروه زودتر بیمار می‌شوند. نتایج نشان داد که افراد گروه اول زودتر بیمار شدند و بیش‌تر آن‌ها نیز چند هفته بیمار ماندند، درحالی‌که دوره‌ی یک سرماخوردگی معمولی فقط چند روز است. بیش‌تر افراد گروه دوم بیمار نشدند و کسانی هم که بیمار شدند، طی 3 روز بهبود یافته بودند.

در این‌جا به همین چند تفاوت بین افراد معتقد به شانس و عوامل مزاحم دیگر با افرادی که به استعدادها و توانایی خودشان اعتقاد دارند بسنده می‌کنیم و در مقاله‌ی بعدی با ادامه دادن بحث‌مان بیش‌تر پیرامون علل این‌که چرا افراد به شانس اعتقاد پیدا می‌کنند می‌پردازیم. در پایان باید بگوییم که هیچ‌گاه فراموش نکنید شانس مثل سایه است. اگر شما به دنبالش بروید، دور خواهد شد. اگر چنانچه به توانایی‌های خودتان متکی باشید شانس درِخانه‌ی‌تان را خواهد زد و به طرف شما خواهد آمد.

CAPTCHA Image