گفتوگو با داوود لطفا... – شاعر –
شاعر، میتواند شاعر نباشد!
واژهها، صادق و نجیب میشوند،
توی شعر
تکه سنگها،
دانههای سیب میشوند،
توی شعر
یک کلاغ،
قاصد بهاری است
توی شعر
قار قار او،
چون صدای قناری است
توی شعر
عابران، مثل شاخههای بید
سر به زیر و مهربان
دوستی،
پُر ستاره، مثل آسمان
کاش زندگی،
مثل شعر بود...
بخشی از شعر آقای داوود لطفا... را خواندیم!
از آقای لطفا... میپرسم:
آیا شاعرها، مانند اشعارشان هستند؟
من دنیای شعر را خیلی دوست دارم. دیگران را نمیدانم! اما همیشه با خودم میگویم، ای کاش دنیای واقعی ما هم شکل دنیای شعرمان بود! از طرف دیگر، عقیده دارم شعرها، خیلی بهتر از خود شعرا هستند؛ چون دنیای شعرها پُر از صداقت، احساس، اصالت، نجابت و دوستی است. برای توضیح بیشتر بگذارید اضافه کنم، میشود انسان شاعر نباشد، اما شاعرانه زندگی کند!
میشود انسان شاعر باشد، اما شاعرانه زندگی نکند!
چطور؟ یعنی این که شعر را یک وظیفه یا شغل بداند! این احساس، احساس یک شاعر واقعی نیست. همینطور، دنیایی که شعر میطلبد، این دنیا نیست.
... و با این تعریف و پاسخ، گفت و گوی ما آغاز میشود.
آقای لطفا...، از خودتان چه حرفی دارید؟
این که نامم داوود است. فامیلم لطفا...، متولد 1344، تهران. مترجمی زبان انگلیسی را در مقطع کارشناسی طی کردهام. حدود 19 سال است شعر میگویم؛ یعنی از سال 1369. به شعر علاقه دارم و کارم را با شرکت در جلسههای شعر مجلهی کیهان بچهها، که در آن زمان، مسؤولیتش با آقای مزینانی بود، شروع کردم.
چه تعریف یا صنعتی برای شعر قائلاید؟
گاه لطافت، گاه حقیقت و حسی بیپیرایه. در واقع شعر یک دگرگونی در روحیهی انسان است. اگر این دگرگونی که بر اساس یک بینش وسیع اتفاق میافتد عمیق باشد، به طور مسلم اثرش مثبت و ماندگار خواهد بود؛ وگرنه، که وضعیت معلوم است.
نوجوان؟
پر از تلاش. مملو از آرزو، با رؤیاهای دور و دراز...
کودک؟
سادگی، معصومیت، لطافت، صداقت...
تخیّل؟
لازم برای خلق و خلاقیت. دنیای شعر بدون تخیل، دنیای جالبی نیست. گاه نیز تخیلات، دلیل فکر کردن، امیدواری و ادامهی زندگی میتواند باشد.
آیا میتوان با شعر هم سخن گفت؟
بله. همینطور است. منتها در شعر سخن گفتن باید سخنی باشد تأثیرگذار؛ یعنی سخنی در شعر میتواند ماندگار باشد که با احساس خود شاعر و مخاطب با صداقت روبهرو شده باشد.
آیا ورود به هر شعر، میتواند برای شاعر یک هدف نهایی باشد؟
اگر خود خواسته باشد، بله؛ اما اگر از قبل انتخاب شده باشد، کمتر. گاه سفارش میدهند؛ یعنی کلید را به شما میدهند که این زیاد جالب و دلنشین نیست؛ اما شعری که در ذهن خود شاعر متولد و یا خلق میشود، میتواند برای او، تبدیل به یک هدف با احساس و ایدهآل گردد. در کل، دنیایی که شاعر، خود آن را کشف میکند و به وجود میآورد، دنیایی است که عموماً ناگهانی و با یک جرقه از موضوعی شروع میشود. دنیایی چنین ناگهانی و پُر از نگاه و صحبت کجا و فکر به این که حالا باید بر اساس یک موضوع تعیین شده، شعر گفت کجا؟ البته لازم است این نکته را هم اضافه کنم که در حالت دوم گاه استثناهایی وجود دارند که کار را مانند حالت اول ممکن است دلچسب و قابل لمس کنند.
اشعار شما بیشتر نوجوانانه است. این نوع شعر با اشعاری که برای بزرگسالان سروده میشود، چه تفاوتهایی دارد؟
راستش میشود گفت هم تفاوت دارد هم ندارد. تفاوت ندارد، چون ابزار هر دو گونه شعر، یکی است؛ یعنی وزن، قافیه، دایرهی واژگانی، قالب و از همه مهمتر، دنیای تخیل را دارند؛ اما تفاوت دارد، به این دلیل که وقتی یک شاعر بزرگسال، شعری را برای مخاطبان هم سن و سال خود میگوید، از جنس، زبان، درد مشترک و نقطه نظرهای مورد توجه خود و مخاطب حرف میزند؛ اما در شعر نوجوان، این گونه اتفاق و دنیا راهی ندارد؛ چون فاصلهها زیاد شدهاند. بنابراین کار سرودن را مشکلتر کرده است. شاعر نوجوان خیلی باید تلاش کند برای اینکه فاصلهی سن را در شعر برای نوجوان کم کند؛ یعنی باید خود را با دنیای نوجوان وفق واقعی بدهد و حال و روز آنها را به قول معروف درک کرده تا دنیای آنها را دریابد. البته همین مسأله در شعر کودک هم صادق است و شاید حتی بیشتر.
تأثیر شعر در افکار نوجوانان؟
کسی که به شعر علاقه دارد، به طور مسلم بدون آن که نیاز به فکر کردن داشته باشد، تأثیر خود را از شعر خواهد گرفت؛ اما در کنار این موضوع بد نیست بگویم، چنانچه یک شاعر، با تکیه بر تجربههای خود و گذران دوران نوجوانی و از یاد بردن آن دوران، بتواند به گونهای شعر بگوید که این شعر، همانند یک پُل، ارتباط میان شاعر، شعر و مخاطب نوجوان را به یکدیگر مرتبط سازد، حتماً موجب خواهد شد تا مخاطب نوجوان ما به خاطر آن ارتباط خوب، که او را به دنیایی زیبا، پاک و با صداقت رسانیده است، از آن شعر تأثیر بگیرد. اصولاً چنین دنیایی آنقدر قوی خواهد بود که نخواهد گذاشت نوجوان، به شعر، بیاعتنا باقی بماند و یا آسان از آن گذر کند. گذشته از اینها، من همیشه اعتقادم بر این بوده که یک شعر خوب، یک دعوت برای خوب دیدن و خوب فکر کردن است. عرضهی شعر مهم است. این عرضهی مهم، نوجوان را وادار به دیدن خواهد کرد، البته اگر بخواهد. بعد که دید، خودش وارد خواهد شد و این ورود، دیگر یک ورود ماندگار و همیشگی خواهد بود.
به چه شعری، شعر اثرگذار میتوان گفت؟
به شعری که قلب، روح و ذهن مخاطب را دگرگون کند و او را به تفکر و جستوجو وا دارد. شعری این چنین میتواند یک تحول به حساب آید و مخاطب را نیز متحول کند.
تصمیم و انتخاب، چهقدر در سرودهی یک شعر، میتواند مؤثر باشد؟
تصمیم اگر از طرف خود شاعر باشد، خوب است. این که به عنوان مثال، یک شاعر فکر میکند و تصمیم میگیرد دربارهی یک برگ درخت، شعری بگوید، باید بدانیم که این مسأله، به طور حتم از یک واقعه یا یک تحول آغاز و سپس به سُرایش شعری منجر شده که برای آن واقعه یا تحول، اتفاق افتاده. البته گاهی هم شعر سفارشی خوب درمیآید. این خوب درآمدن هم زمانی اتفاق میافتد که حس و قدرت و علاقهی شاعر، در یک حد قوی و مطلوب باشد. این همان استثنایی است که در قبل، حرفش را زدم. استثنایی که از دل برمیآید و بر دل هم خواهد نشست!
شعر گفتن شما چگونه اتفاق افتاد؟
زیاد یادم نمیآید. فقط یادم است که خیلی خیلی به ادبیات و شعر علاقهمند بودم و همیشه دوست داشتم با شعر آشنا شوم. دربارهی حرفهای کار کردنم برای شعر، آقای مزینانی استاد خوبی بود؛ اما بعد، کار و تلاش و علاقهای که خودم داشتم.
آیا تا به حال تحقیق یا توجهی به آمار دوستداران شعر در میان نوجوانان داشتهاید؟
تقریباً. با کسانی که صحبت کردهام، فهمیدهام خیلی از نوجوانان به شعر اصلاً علاقه ندارند. نه شاعری را میشناسند و نه شعری میخوانند. این در حالی است که دامنه و سابقهی ادبیات در کشور ما بسیار وسیع، گسترده و پُر بار است؛ اما بچههای ما... البته گاهی به این مسأله برخوردهام که بیشتر نوجوانان ما، به ادبیات عاشقانه و یا با موضوع اجتماعی علاقهمندند؛ اما این علاقهمندی آنقدری نیست که بخواهیم روی آن جدی نظر بدهیم.
و بزرگترین دلیلی را که میتوان برای این عدم آشنایی و بیعلاقگی عنوان کرد؟
وسایل و ابزار متنوع سرگرمکننده نظیر کامپیوتر، موبایل، بازیهای گوناگون و... نوجوانان ما را به ادبیات بیاعتنا و بیعلاقه کرده است. به عنوان مثال، از هر 100 نوجوان ما، 99 تا، فلان خواننده و یا بازیگر را میشناسند؛ اما شعرا یا نویسندگان را خیر! گاهی هم مقصر، پدرها و مادرها هستند که برای آسایش یا رهایی خود، به هر خواستهی نوجوان تن در میدهند یا اینکه اگر بخواهند کتابی را از همان دوران کودکی، برای فرزندشان تهیه کنند، کتابی را انتخاب میکنند که دم دستی است؛ یعنی نه محتوایی دارد و نه از ادبیاتی قوی برخوردار است و...
تناسب اشعاری که برای نوجوانان سروده میشوند با خواستههای آنان؟
فکر میکنم تناسب چندانی ندارند!
و دلیل؟
بیشتر شعرای ما، در دنیای خودشان غرقاند و اشعارشان را به نام نوجوانان، اما برای دل خود گفته یا میگویند که در نتیجه باعث بیعلاقگی نوجوانان به شعر شده یا میشود که این هم دلیل دیگری برای بیعلاقگی نوجوانان به شعر است. نمایش دنیایی که ما بزرگترها داریم، در قالب شعر، چه ربطی به دنیای نوجوان دارد، که همینجا صادقانه میگویم گاه خود من نیز با تکیه بر بغضهای درونیام، مرتکب این نوع شعر سرودن شدهام.
و در آخر، نام چند تا از کتابهایتان؟
احوالپرسی چترها (اولین کتاب شعرم در سال 1373 برای نوجوانان)، آسمان ریخت زمین، پرنده و فال (کتاب سال 1382)، زندگی یک لبخند، کوچههای دلخور، قند و پروانه و خواب، کاش باران میشدم و کسی ابرها را تکان میدهد. همینطور کتابی در دست چاپ دارم که نامش «خیابان زیر باران است» نام دارد.
و آخرِ آخر، اولین شعر حرفهای شما؟
آواز سرد در سال 1369 که در اولین مجموعهی شعرم با عنوان احوالپرسی چترها، چاپ شده بود.
ارسال نظر در مورد این مقاله