پر و بال تو
تو زمین خدا
تو هوای منی
من اسیر توام
تو برای منی
*
نرسد خطری
پر و بال تو را
نه جنوب تو را
نه شمال تو را
*
چه شمیم خوشی
وزد از تن تو
گل صلح و صفا
گل دامن تو
*
شده دامن تو
پُرِ عطر خدا
و نسیم تو از
نفس شهدا
*
نتوانم از این
همه دل بکنم
تو برای منی
وطنم، وطنم
سیدسعید هاشمی
سایه شب پر از حرف سکوت من پر از حرف نگاه همهی شب در من همهی من در ماه *** او زلال و آرام ایستاده در شب جذبهاش روح مرا میرباید هر شب *** یک نفر در دل اوست سایهاش پیدا شد ماه از سایهی او روشن و زیبا شد *** لحظهای با چشمم میدوم تا شب و ماه میرسم نرم به او با پل خوب نگاه *** کوچههایش پر نور روشن است و زیبا همه جا افتاده سایهی خوب خدا! داوود لطفاللّه پُل یاد تو فریدون سراج عصای سفید نگاه تو بود که از پیش من رد شدی عصا میزدی که طول پیادهرو را طی کنی و دقت کنی مبادا بیفتی به جوی و یا بر سر مانعی و یا عابری کسی با شتاب و عجول به تو خورد و غُرغُر کنان گذشت از کنار تو بیحوصله تو چیزی نگفتی تو مجبور بودی تحمل کنی اگرچه نگاهت هنوز به چشمان من رنگِ غم میزند عبور از پُل یاد تو شده کار هر روز من دلم با خیالت قدم میزند. مثل گنجشک کلاغ آمد دوباره پشت پرچین نگاهم کرد و خندید سلامش کردم و او با نگاهش ز من احوال پرسید *** نگاهش مهربان بود و به من داد دوباره شوق پرواز دلم شد باز هم مثل قناری پر از لبخندِ آواز *** ولی از پشت پرچین ناگهان او پرید آن سوی صحرا و من مانند یک گنجشک پاییز شدم تنهای تنها... احمد خدادوست
ارسال نظر در مورد این مقاله