نویسنده
یک حرف و دو حرف
با راشین خیریه، تصویرگر کتاب کودک
دنیایی که هم هست، هم نیست
فاطمه مشهدی رستم
روزی که دنیا آمدم، خرمشهر خیلی قشنگ و آرام بود! در این قشنگیها و آرامش تا یک سال شاد بودم. تا این که عراق به کشورمان حمله کرد و...
یک ساله بودم که با خانواده به تهران آمدیم. دلمان راضی نبود خرمشهر را رها کنیم، اما مجبور بودیم. در واقع جنگ باعث این اجبار بود! خانه و زندگیمان در جنگ از بین رفته بود و پدر و مادرم باید برای در امان ماندن از بمبارانهای پشت سر هم کاری میکردند. این بود که به قول خودشان، جان خود و من را برداشتند و از آنجا بیرون آمدند!
* یعنی دیگر هیچ وقت به خرمشهر برنگشتید؟
- چرا. چون زادگاه هیچ وقت از یاد انسان نمیرود. چهار سال پیش رفتیم؛ اما این رفتن غمگینم کرد.
* چراها؟
- شهر هنوز بعد از این همه سال به نظرم غمگین آمد. جای تیر، ترکش و گلوله روی دیوارها بود. در کل، یک شهر نصفه- نیمه آباد، و خانههایی که اصلاً شباهتی به آن خانههای قدیمی ندارد. آیا برای غمگین شدن کافی نیست؟
* از خاطرههای ناخوشایند که بگذریم، از امروز چه میتوانی بگویی؟
- چون از یک سالگی خیلی فاصله گرفتهام، میتوانم بگویم، امروز «راشین خیریه»ای هستم که به کارش علاقهی زیادی دارد و پشت سر هم هی کار میکند و کار میکند.
* پس رشتهی تحصیلیات باید به کارت ربط داشته باشد؟
- بله. دیپلم گرافیک را که گرفتم، در همین رشته وارد دانشگاه شدم و تا اخذ مدرک کارشناسی ارشد، درسم را ادامه دادم.
برای شروع کارت از کجا شروع کردی؟
کیهان بچهها. سال 1377 بود.
* دوست داشتی گرافیک بخوانی یا اینکه...؟
- نه... نه... دوست داشتم؛ یعنی از بچگی به نقاشی علاقه داشتم. مادرم نقاشی میکرد و من هم علاقهمند شدم. تشویقم کرد و تشویقش خیلی مؤثر بود. از طرفی، همیشه فکر میکردم رشتهی گرافیک، چرا اینقدر خشک و مهندسی است؟ اما وقتی با تصویرسازی آشنا شدم، حس کردم به چیزی که میخواستم، رسیدم. راستش تصویرسازی، خیلی کودکانه است و من این کودکانه بودن را دوست دارم؛ چون بهانهای میشود تا وارد فضای قصهای بشوی که دنیایی درون آن است. آن وقت تو، این دنیا را میخوانی و چیزهایی را خلق میکنی که متعلق به آن دنیا، هم هست و هم نیست! هست به خاطر فضایی که از قصه گرفتهای، و نیست به خاطر چیزهایی که نبودند و تو آنها را خلق کردهای.
* بنابراین، این «هست و نیست»، تعریف مشخص تصویرگری است، درست است؟
- همینطور است. به جز آن، میتوانم بگویم، خلق تصویریِ فضای قصه، داستان و یا شعر، ساختن دنیایی است که هنوز کسی به جز خود تصویرگر، آن را ندیده و با آن آشنا نشده است. دنیایی که باعث میشود تا تصویرگر با همین تخیلات، بیاید روی کاغذ و همه چیز را در قالب خط و طرح و نقش، ارائه دهد. برای همین هست که هر تصویرگر، در ارتباط با خلق یک اثر واحد، ده ها یا صدها نوع، کار میتواند ارائه بدهد.
* ارزشمندترین حس یک تصویرگر؟
- لذت بردن واقعی از کاری که انجام میدهد؛ یعنی اینکه این تصویرگر است که در ابتدا باید از کار احساس لذت و رضایت داشته باشد. خود من، هر بار که تصویری جدید را به وجود میآورم، فکر میکنم اگر کودک بودم و این تصاویر را میدیدم، آیا از کار خوشم میآمد یا نه؟
* تفاوت نقاشی باتصویرگری؟
- مرز میان انواع هنر، در حال حاضر، خیلی مبهم شده! به همین دلیل نمیشود مرزبندیها را زیاد مشخص کرد. با این حال میشود گفت، تصویرگری بر پایهی یک متن مشخص بنا میشود و شکل میگیرد، و این همان چیزی است که تصویرگری را از نقاشی جدا میکند. دیگر اینکه نقاشی بیشتر از حس و شعور ذهنی بهره میبرد و دیگران را زیاد در نظر نمیگیرد؛ اما تصویرگری این طور نیست؛ یعنی باید به گونهای باشد که دیگران وقتی به آن نگاه میکنند، آن را بفهمند، خاصه اگر برای کودکان باشد.
* اولین کار تصویرگریتان برای کدام کتاب و با کدام انتشارات بود؟
- کتاب «پیوند دو دریا» که کتابی کودکانه بود و مذهبی از انتشارات کانون پرورش فکری. البته کتاب غیر مذهبی هم در همان ابتدای کارم، تصویرگری کردم که نامش «قاصدکها چکارهاند» و متعلق به انتشارات شباویز بود.
* و آخرین کتابی که کار کردهاید؟
- کتابی است به نام «سوپ هیچی» که پاییز 1388، سفارش آن را از کشور اسپانیا دریافت کردم.
* با برنده شدنهایتان چه میکنید؟
- خاطرههای قشنگی بودند؛ حتی بعضیهایشان هم از یاد رفتهاند! گاهی که به خاطراتشان برمیگردم، احساس لذت میکنم. مرور خوب این خاطرهها مرا به آینده امیدوار میکند.
* کدام یک از این خاطرهها، دوام و برتری بیشتری نسبت به بقیه دارد؟
- همانطور که گفتم همه خوب و شیرین بودند؛ اما برگزیده شدنم در بخش افقهای تازه در سال 2009، در بولونیای ایتالیا، خیلی خوب بود. کتابی با نام «ارنگ ارنگ، بگو چه رنگ» از کانون پرورش فکری که پیامدهای خوبی را هم برایم به دنبال آورد.
* آیا جایزهی قابل توجهی از داخل هم داشتهاید؟
- بله. اگر درست به خاطرم مانده باشد، جایزهی اول برای کتاب «اتوبوس قرمز» از انتشارات مدرسه، که کتاب سال شورای کتاب کودک، شناخته شد. همینطور برای کتاب «ماه تیتی، کلاه تیتی» در جشنوارهی کتاب کانون پرورش فکری کودکان در سال 1387 و باز جایزهی اول تصویرگری، برای کتاب «لبخند معروف» از یک انتشارات هندی.
* چه برنامههایی برای آینده دارید؟
- تمرکز بیشتر روی کتاب، فیلم و نیز، تصویرگری، طبق روال همیشگی و البته استقبال از پیشنهادهایی که به نظرم خوب میآیند؛ در ادامه، تدارک برای برنامهای که سال آینده، برای کشور کره، به لحاظ تشکیل کارگاههای آموزش تصویرگری باید به انجام برسد.
* آیا برای اجرای کار تصویرگری، ارتباط با نویسنده را ضروری میدانید؟
- در شروع کار این مسأله لازم نیست؛ چون ممکن است نظری که نویسنده دارد به نوعی موجب محدودیت در کار تصویرگری شود؛ اما اگر بیشتر کار انجام شود و این تبادل نظر در این مرحله به وجود بیاید، میتواند مفید باشد؛ چون در این مرحله مشخص میشود نقطه نظرهایی که نویسنده و تصویرگر در خلق متن و تصویر داشتهاند به چه میزان میتوانند با یکدیگر منطبق و جفت شده باشند.
* آیا در تصویرگری میتوان شخصیت و فضایی را در کار دخالت داد که در قصه یا داستان، چیزی از آن، ملاحظه نمیشود؟
- ببینید، آن انطباق نظر و جفت شدنی که صحبتش را در سؤال قبل آوردم، دقیقاً دربارهی این سؤال دارد صدق میکند. بدین ترتیب که اگر این فضا و شخصیت اضافی، به ضرر متن تمام نشود، اشکالی ندارد؛ اما اگر قرار باشد استفاده از آنها، مشکلی را تولید کند، به طور قطع، هیچ حرکت اضافهای نباید در تصاویر اتفاق بیفتد. به همین دلیل، خود من، زمانی دست به چنین حرکتی میزنم که مطمئن باشم مشکلی پیش نمیآید. نکتهی دیگر اینکه این موارد را وقتی در تصویرگریهایم به کار میگیرم که بدانم زیبایی و به قول معروف نمک کار را بیشتر میکنم.
* و در پایان، نام چند تا از کتابهایی که کار کردهاید؟
- کتاب «ماه روی صندلی» کانون پرورش فکری، «جنگل سفید» برای کشور فرانسه، کتاب «اگر من شهردار شوم»، برای کشور کره، همینطور کتاب «کنسرت نیمه شب» که باز هم متعلق به کشور کره بود و دو کتاب دیگر با نامهای «دیگر در خانهی پسرک هفت صندلی بود» از نشر چشمه و «غول و دوچرخه» نشر افق.
ارسال نظر در مورد این مقاله