چه مهمان عزیزی!
سرانگشتان باران
به پشت شیشه میخورد
صدای دلنوازش
مرا به خویش میبرد
***
چه چیزی بود آیا
در آن موسیقی شاد؟
که مثل بادبادک
مرا پرواز میداد
***
به یاد کودکیها
کنار شیشه رفتم
چه باران قشنگی!
ملایم، ریز، نم نم
***
صفا میداد عطرش
دل اندوهگین را
شفا میداد دستش
تَرکهای زمین را
***
هوا لبخند میزد
- چه باران تمیزی!
زمین میگفت: به به
چه مهمان عزیزی!
سیداحمد میرزاده﷼
میدان
دُور میزنم
دیر میشود
راه من نمیشود تمام
خستهام
کی به کوچه میرسم؟
ای تمام خانهها سلام
مهدی مرادی﷼
اشتیاق سال نو
شهر غرق جنب و جوش
اشتیاق سال نو
«هفت سین فروش»ها
گوشهی پیادهرو
***
واکس میزند کسی
زیر یک درخت پیر
عدهای نشستهاند
پیش مرد فالگیر
***
باز در مغازهها
صحبت و «بگو بخند»
بچهها لباس و کفش
انتخاب میکنند
***
من ولی نشستهام
روی گاری پدر
هر دو پای کوچکم
از همیشه خستهتر
***
مثل مادرم مرا
ناز میکند نسیم
داد میزند پدر:
«نان خشک میخریم»
مریم هاشمپور﷼
سال نو
حسین احمدی
سر مزارت آمدم
برای عید دیدنی
تو پر زدی به آسمان
سری به ما نمیزنی
***
به خاطرم هنوز هست
همیشه روز سال نو
میآمدی تو پیش ما
همیشه با لباس نو
***
دوباره سال نو رسید
دو چشم من به راه ماند
تو از سفر نیامدی
دلم چه بیپناه ماند
***
تو دیر کردی و دلم
برای دیدنت پرید
دوباره پهن کردهام
کنار تو بساط عید﷼
ارسال نظر در مورد این مقاله