بیشتر حُسن نظر بود
گفتوگو با حسین فتاحی – نویسنده -
فاطمه مشهدیرستم
آقای حسین فتاحی، یکی از سه شخصیت فرهنگی- ادبی بود که در سال 1388، موازی با برگزاری دوازدهمین دورهی برگزاری کتاب سال سلام بچهها- پوپک، تقدیر و مورد بزرگداشت قرار گرفت. بزرگداشت وی، بهانهای شد تا به سراغش برویم و گفتوگویی را با ایشان، برای دوستداران عرصهی ادبیات- خاصه ادبیات کودک و نوجوان- انجام دهیم.
زمانی که موفق به دیدار آقای فتاحی شدیم، گذر سالها فعالیت در حوزهی ادبیات در چهرهاش به خوبی مشهود بود. گذری که به ما میگفت بدون درنگ از او بپرسیم؛
● آقای حسین فتاحی، مگر چند سال از ورود شما به عرصهی نویسندگی برای کودکان و نوجوانان میگذرد؟
- اول بگذارید تشکر کنم که معرفی مرا آسان کردید و دوم اینکه بگویم، کار جدّی در این زمینه را از حدود سال 1360 شروع کردم؛ یعنی 28 سال پیش!
● از کجا و با چه کاری؟
- کیهان بچهها. در آنزمان رمانی نوشته بودم به نام «مدرسه انقلاب». دادم بخوانند و نظرشان را بگویند. روزی که برای اطلاع از نتیجه، تماس گرفتم، شنیدم که؛ رمان شما دارد به ترتیب در مجله چاپ میشود!
● حتماً از خوشحالی به قول معروف بال در آوردید؟
- هر وقت به یاد آن لحظه میافتم، احساس خاصی در وجودم زنده میشود. آن روز هم احساس عجیبی تمام وجودم را پُر کرد! حتی یادم میآید با دیدن اولین شمارهی چاپ شده، ناگهان حس کردم وارد دنیایی که در قبل، تصور نمیکردم، شدم. دنیایی که انگار وظیفهای بر عهدهام میگذاشت. وظیفهای شیرین و خوشایند، امّا سخت.
● چرا بعضیها نویسنده میشوند؟
- راستش به نظر من، شامل بعضیها نمیشود؛ چون همه نویسندهاند! منتها بعضی خوش شانسی میآورند. به این ترتیب که به طور مداوم با فرصتهای مناسب و لحظههای طلایی روبهرو میشوند. طبیعی است که از این لحظهها استفاده کنند و وارد دنیای نویسندگی شوند.
● بنابراین غیر نویسندهها باید افراد بدشانسی تلقی شوند؟
- نه! این بقیهای که میگویید فقط بدشانسی نمیآورند. شاید قادر به شناسایی فرصتهای مناسب نمیشوند. به همین علت علاقه و تلاششان به نتیجهی مطلوب نمیرسد.
● نویسنده بودن با هنرمند بودن چه قدر فاصله دارد؟
- هنرمند صاحب یک قدرت فطری است؛ امّا نویسنده، هم قدرت فطری و ذاتی میتواند داشته باشد و هم قدرت اکتسابی برای نویسنده شدن؛ به عبارتی نویسندگی، هنرمندی میخواهد و یا کسب اطلاعات و دانش. هنرمند بودن نیز، در ذات انسان باید باشد. فاصلهی آنها نیز گاهی بسیار کم و گاهی زیاد است.
● نقش علاقه، در کار نوشتن؟
- علاقه تنها شرط نیست؛ چون تبدیل به یک نویسندهی خوب و واقعی شدن، نیاز به انجام یک سری کارهای خاص دارد. نویسنده شدن بدون برخورداری از شانس در به دست آوردن فرصتهای طلایی تقریباً غیر ممکن است. به نظر من سه کار برای نویسنده شدن باید انجام داد و یا این که به سه عامل پُر اهمیت باید توجه کرد.
1- ذوق چند درصدی را که در نوشتن داریم شناسایی و کشف کنیم. سپس در جهت پرورش آن قدم برداریم. این پرورش را میتوان با حضور در کلاسهای مربوط و مطالعهی آثار دیگران به دست آورد.
2- تجارب زندگی را به خاطر بسپاریم؛ زیرا که بسیار اساسی است. بدون تجربه نمیشود نوشت؛ چون به قول معروف، نوشتن، انتقال یک حس تجربه شده است. در همین ارتباط حتی بعضیها گفتهاند: سفر یا فعال بودن در جامعه، همین طور انجام کارهای متفاوت، برخورداری از یک روابط عمومی خوب با بقیهی مردم و نیز دیدن چگونگی جامعه و لمس زندگی دیگران، موجب میشود شخصیتهای متفاوت و مسایل گوناگون را تجربه کنیم.
3- ضمن استفاده و توجه به آموختههای یک و دو، نوشتن را به صورت جدی شروع کنیم که خود نوشتن، یک کار بسیار اساسی است و یک تجربهی مهم، که میتواند در نهایت منجر به نویسنده شدن انسان بشود.
● اولین و آخرین کتابی که از شما چاپ شده است؟
- اولین «قصهها و جادهها» و آخرین کتاب که در دست چاپ است «پری نخلستان» که رمانی کودکانه است.
● آیا بیشتر سوژههایتان به جنگ و موارد مرتبط با آن، مربوط میشود؟
- خیر! من در تمام زمینهها کار کرده و میکنم. به عنوان مثال اگر ده کتاب داشته باشم، دو تای آن به مسألهی جنگ ربط پیدا میکند و دو تا به موضوع انقلاب، و بقیه به موارد اجتماعی میپردازد.
● فضای آخرین کتابی که در دست چاپ است به کدام مربوط میشود؟
- از قضای روزگار به جنگ ربط دارد؛ امّا به گونهای کاملاً فانتزی. در واقع هدفم این بود که بچههای امروز را با زندگی بچههای زمان جنگ آشنا کنم. ضمن آن که اگر خوب کار را بررسی کنیم خواهیم دید که قصه، یک قصهی کاملاً اجتماعی است که در زمان جنگ دارد اتفاق میافتد، نه این که از جنگ سخن بگوید.
● به نظر شما، کودکان و نوجوانان امروز، از جهت تفکر و سلیقه، با کودکان و نوجوانان سالهای قبل، در رویارویی با ادبیات و خاصه ادبیات مرتبط با دوران جنگ، تفاوتی کردهاند؟
- بچههای دههی 60 ، چون خودشان در دورهی جنگ حضور داشتند و در آن زمان زندگی کردهاند، دارای یک تعریف مشخص از جنگاند؛ یعنی مفهوم و معنی واقعی چیزی به نام جنگ را میدانند؛ امّا تعبیر و تعریف امروز، ممکن است واقعی نباشد؛ یعنی یک جورهایی کم یا زیاد شود. به همین دلیل عکس العمل و تعریف بچههای این دوره به طور قطع با بچههای قبل متفاوت خواهد بود. بچههای دههی 60 ، وقتی کتابی میخواندند که دربارهی جنگ است، چون خودشان لحظههای آن را تجربه کرده بودند، هیچ پیش داوری دربارهی موضوع به عمل نمیآوردند. امّا بچههای امروز اینطور نیستند. در هر حال باید گفت چنانچه دربارهی جنگ یا هر مسألهای، اطلاعات مثبت به کودکان داده شود، آنها با پیش داوری مثبت به طرف کتاب و آن مسأله خواهند رفت، امّا اگر این اطلاعات منفی باشد نتیجه مشخص است. پیش داوریها منفی انجام خواهد شد.
● پس به دلیل پرداختن به اطلاعات مثبت است که دربارهی چنین سوژهای، کار میکنید؟
- من بخش بسیار کوچکی از این کار را برعهده دارم. بخش اصلی بر عهدهی مسؤولین است. آنها باید به چنین مسائلی توجه کنند؛ یعنی دست اندرکاران باید متوجه باشند که نتایج استنباط و روبهرو شدنشان با چنین موضوع مهمی چیست و چگونه میتوانند آن را در زمانهای بعد، برای کودکان و نوجوانان ما، مورد نفی یا ثبت مثبت قرار دهند.
● آیا جای خالی سوژه یا سوژههایی را در عرصهی ادبیات کودک و نوجوان ما، خالی میبینید؟
- معمولاً در هر دههای ممکن است سوژه یا سوژههایی، جا بیفتد یا به آنها پرداخته نشود؛ چون آن قدر موارد متعدد و مسائل گوناگون برای نوشتن وجود دارد که نمیتوانیم برای آنها، محدودیتی قائل شویم. علاوه بر این، نویسندهها در هر دوره از زندگی خود، نمیتوانند به تمام مواردی که در آن دوره قرار دارد، فکر کرده و آنها را بنویسند.
برای همین، اغلب سعی میشود به نکتهها و موضوعهای مهم پرداخته شود. در صورتی که مسائل کوچکتر یا غیر مهمتر هم در زندگی بچهها وجود دارد که در برخی زمانها ممکن است بسیار مهم به حساب آیند.
● دربارهی باز آفرینی یا بازنویسی چه نظری دارید و آیا منزلت آنها را با کار تألیفی برابر میدانید؟
- به طور قطع تألیف دارای اعتبار و منزلت بیشتری است؛ چرا که تألیف، خلق یک پدیدهی کاملاً تازه است؛ بدین معنا که یک قصه یا داستان جدید، مانند یک شخصیت تازه، تولد مییابد. تولدی که دارای ویژگیهای خاص خود است و ممکن است به دلیل نبوغ یا دانش و تفاوتش جهانی شده و نام شاهکار ادبی را به خود اختصاص دهد؛ امّا بازنویسی و باز آفرینی، مرمت یا بازسازی اثری است که از قبل وجود داشته، امّا به طریقی نوشته شده که برای نسل روز، در هر دوره، مناسب نباشد. در حقیقت باید گفت بازنویسی و بازآفرینی یک مناسب سازی در روزگار مربوط به خود است. بنابراین میبینیم که این دو مقوله، دو مورد کاملاً جداگانه از یکدیگرند؛ حتی گاهی ممکن است بازنویسی یک اثر، از نظر کیفیت فنی و ادبی از اصل اثر، دارای مراتب کمتری باشد، امّا چون گروه سنی خاصی نمیتوانند اصل اثر را بخوانند، جامعه اجازه میدهد اثر با کیفیت پایینتری بازآفرینی یا بازنویسی شود.
در این عرصه، نمونههایی هم داشتیم. به عنوان مثال، قصههای مثنوی، که اصل چیز دیگری است و بازنویسیهای آنها، چیزی دیگر.
● آیا میان محتوا و سوژههای بسیاری از کتابهای منتشره در سالهای اخیر میشود، تناسب مناسبی با علایق و سلایق و نیازهای کودکان و نوجوانان امروزی ملاحظه کرد؟
- به صورت کلی میتوانم بگویم در بعضی کتابها، چون تجربهی نویسنده، با دنیای فعلی مخاطبان هماهنگی ندارد، کتاب خیلی مورد نظر قرار نمیگیرد؛ یعنی نویسنده سعی میکند این نزدیکی اتفاق بیفتد، امّا تا کشف و شناسایی این دنیا، باز تغییرهای عمدهای در جهان به وقوع میپیوندد و اوضاع تعادل خود را از دست میدهد. چرا که نسل و وقایع پیرامون او، همواره، دچار تغییرهای ذهنی و محیطی است. بنابراین این عدم هماهنگی همچنان ادامه مییابد و حضورش در دنیای خلق شده در کتاب باقی مانده و با دنیای فعلی مخاطب منطبق نمیگردد. تمام این عدم تطابقها، موجب میشود حس نویسنده به کودک و نوجوان القا نشود. البته این یادآوری را باید داشت که این مشکل، در ده یا بیست سال پیش، کمتر بود؛ چرا که در آن زمانها هنوز پدیدهها و اتفاقهای زندگی و جامعه و دنیا، و همینطور تکنولوژیهای متفاوت، از زندگی بچهها، به شکل امروزی، به وجود نیامده بود.
● جشنوارهها و انتخاب بی واسطه و صحیح کتابهایی با عناوین برگزیده و برتر، چند درصد میتوانند حق مطلب را دربارهی آثار نویسندگان و سلایق مخاطبانشان ادا نمایند؟
- اینگونه جشنوارهها قدم اول، امّا مثبت، در مسیری هستند بیانتها که میتوانند کتابی را برای مخاطب به صورت سالم و درست معرفی کنند؛ امّا این حرکت نباید نیمه کاره رها و یا تمام شود، و این همان چیزی است که در جامعهی ما انجام میپذیرد؛ یعنی وقتی کتابی به عنوان یک کتاب برتر، انتخاب میشود باید قدمهای دیگری دربارهی آن برداشته شود که به هر چه بیشتر مثبتتر شدن چنین انتخابهایی کمک نماید؛ یعنی از نظر اطلاع رسانی، تبلیغ، معرفی کتاب مورد نظر به صورت خاص، به سایر کشورها یا کتابخانههای داخلی، اقدامهای مساعدی صورت پذیرد تا مخاطبان علاقهمند نیز این راهها، به کتاب مورد نظر، دست یابند؛ حتی مربیهای کتابخانهها، مدارس، مراکز کانون پرورش به گونهای سازماندهی شوند، که در یک مقطع مشخص، به آن کتاب بپردازند. یا باز به عنوان مثال، صدا و سیما، این کتاب را معرفی کنند؛ حتی این حرکت، بسیار بهجا و شایسته است دربارهی کتابهایی که به مرحلهی فینال رسیدهاند نیز اجرا شود.
● آیا چنین حرکتهایی، میتوانند برای خود جشنوارهها و اهداف آنها، تأثیرگذارتر باشند؟
- به طور مسلم چنین خواهد بود؛ چرا که مجموع این تلاشهای سازنده، میتوانند جشنوارهها را با انگیزهتر و جدیتر کرده و ارزششان را مشخصتر سازند. گاهی اطلاع رسانی صحیح حتی میتواند از جایزه هم برای نویسنده مهمتر باشد.
● نظرتان دربارهی جشنواره کتاب سال سلام بچهها-پوپک؟
- این جشنواره با توجه به برگزاری چندین سال پیاپی، نشان داده است که از سلامت داوری زیادی برخوردار است. دلیل آن نیز استقلال فکری و تداوم مدیریتی ثابت است که از ابتدا تا امروز، در مجموعهی مجلهی سلام بچهها- پوپک وجود داشته است. دیگر آن که هدف این جشنواره، بیشتر از هر چیز، خود ادبیات و کتاب است نه مسائل دیگر و یا حاشیهای.
● فکر میکنید دلیل عمدهی بزرگداشت شما در جشنوارهی امسال (1388) چه بود؟
- فکر کنم مسؤولین جشنواره بهتر بتوانند پاسخ این سؤال را بدهند؛ امّا بگذارید خودم یک جملهی کوتاه در این باره بگویم. بیشتر حُسن نظر بود!
● و در پایان، اشارهی مختصری به خصوصیتهای یک کتاب خوب و سپس نام چند تا از کتابهایتان را بفرمایید.
- قصه و موضوع جذاب داشته باشد. کیفیت چاپ آن خوب باشد. تصاویرش مناسب و مرتبط و هماهنگ با قصه باشد. حروف مناسب و کتابسازی خوب داشته باشد. نوع کاغذش هم چشم را خسته نکند.
و امّا چند کتاب از بنده: «آتش در خرمن»، «راهزنها»، «امیر کوچولوی هشتم»، «زندانی قلعه هفت حصار»، «قصهای که راست بود»، «قهرمان»، «قصههای مزرعه»، «قصههای شاهنامه»، «چهارده قصه، چهارده معصوم»، «مادر جان، تو مرا دوست داری»، «پری نخلستان» و ...﷼
ارسال نظر در مورد این مقاله