کوچه عکس


کوچه عکس یک روز در قم 1- صدای بالگرد می‌آمد بعد از این‌که دو‌- سه‌بار از آسمان عکس گرفتم، بالأخره موفق شدم بالگرد را هم در دوربینم جا بدهم. 2- شهر قم خیلی شلوغ بود. توی خیابان به جای خودرو، پر از مردم بود. همه به طرف حرم حرکت می‌کردند. 3- خردسالان بغل پدر و مادرهای‌شان بودند. هوا داشت گرم و گرم‌تر می‌شد. 4- بچه‌ها دست در دست بزرگ‌ترها می‌رفتند. 5- نوجوان‌ها با لباس سیاه همراه با دوستان‌شان آمده بودند؛ مثل من که با دوستانم از اراک آمده بودیم. 6- جوان‌ها خود را برای رفتن به حرم آماده می‌کردند. 7- جمعیت زیاد و زیادتر می‌شد. آن‌قدر که حرکت، کند و کندتر می‌شد. احساس یک قطره در برابر دریا را داشتم. 8- به آسمان آبی نگاه کردم؛ آسمانی که می‌گفتند ساعت 5 دو روز قبل یکدفعه ابری شد و باران شدیدی بارید. 9- به تصویر بزرگ نگاه کردم. چشمم به این مرد بزرگ افتاد. مردی که همه‌ی کارهایش خدایی بود. 10- حرم آن‌قدر شلوغ بود که نتوانستم وارد شوم. 11- می‌گویند این یکی از بی‌نظیرترین مراسم تشییع در قم بود. 12- آیت‌الله بهجت آن‌قدر در دل مردم جا باز کرده بود که مردم از جاهای دور و نزدیک به قم آمده بودند. خدایا! کمک کن، تا پیرو راه بزرگان باشیم. حسین رضایی‌- 14 ساله‌- اراک﷼
CAPTCHA Image