کوچه سربالا


کوچه سربالا یادگار مادر دخترک دم بخت بود. با مادرش نشسته بود و صحبت می‌کرد. ناگهان مادرش روی کاغذ، شکل عجیبی را کشید. شکل رشته‌کوهی را می‌مانست که در آن کوه‌های بلند و دره‌های عمیق بسیار بودند. مادر پس از کشیدن شکل، نگاهی به صورت بهت‌زده‌ی دخترش کرد و با آرامش گفت: «زندگی این است؛ پر از کوه‌های بلند که بالا رفتن از آن‌ها سخت و طاقت‌ فرساست، و پر از دره‌های عمیق و خطرناک که هر آن ممکن است درون آن‌ها بیفتی. پس مواظب خودت باش. برای زندگی کردن باید بسیار تلاش کنی.» و دختر صورت از مادر گرفت و دوباره با بهت و حیرت و دقت بیش‌تری به تصویر نگریست. *** دخترک اکنون بزرگ شده و یک زن کامل بود. مادری نمونه که دختری دم بخت داشت. با دخترش سخن می‌گفت. اکنون او بود، دختری دم بخت، کاغذ و قلم و تفسیر زندگی. پس قلم را در دست گرفت و شروع کرد به کشیدن رشته‌کوه پرفراز و نشیب زندگی. هر وقت هم که به گذشته‌ی خود می‌نگریست، کوه‌های بلند و دره‌های عمیق را می‌دید که با کمک همسرش به سلامت از آن‌ها عبور کرده بود. و این تصویر، تصویری بود که همیشه در قلب او و نسلش باقی می‌ماند. تصویر رشته کوه زندگی. سپیده کاظمیان- رودسر﷼ کوچه سربالا بیاییم‌... بیاییم پیراهن کینه را از تن درآوریم و در آب زلال صفا بشوییم. بیاییم پیراهن تازه‌ی خود را به رُخ بهار نکشیم. بیاییم غنچه‌ی لبخند را از رخساره‌ی گُل بچینیم و به لب‌های‌مان هدیه کنیم. بیاییم مانند پیچک‌های قشنگ از درختان آرزو بالا برویم. بیاییم از کنار ماهی‌های حوض خانه‌ی مادربزرگ بی‌تفاوت نگذریم. بیژن غفاری‌ساروی‌- ساری﷼
CAPTCHA Image