با گذشتگان قدمی بزنیم


با گذشتگان ﷼ زبان در ایران، سه زبان رواج دارد. نخست زبان فارسی که زبان اصلی این امپراتوری پهناور است؛ دو زبان ترکی و عربی نیز از زبان‌های مرسوم در آن سرزمین است و مردم جز این سه زبان، به زبان‌های دیگری آشنایی ندارند و افراد عالی مقام معمولاً هر سه زبان فارسی، ترکی و عربی را می‌دانند. بعضی از زن‌ها نیز هر سه زبان را می‌فهمند و کم و بیش می‌توانند با این زبان‌ها مقصود خود را به زبان بیاورند. من فارسی و ترکی را می‌دانم و عربی را هم می‌توانم بخوانم و بنویسم. با این وصف، گاهی متوجه می‌شوم که بعضی از جمله‌ها و نکته‌ها را که از این و از آن می‌شنوم درست نمی‌فهمم، و ناراحت بودم که چرا عربی را درست و کامل نمی‌دانم. فارسی، زبان شعر است و ادبیات و در عین حال زبان عامّه‌ی مردم. ترکی، زبان سربازان است و درباریان. زن‌های حرم‌سرا، بزرگان و افراد عالی مقام بیش‌تر با زبان ترکی آشنا هستند و ترکی حرف می‌زنند؛ چون بیش‌تر آن‌ها از سرزمین ترک زبان آمده‌اند و ترکی زبان اصلی آن‌هاست. عربی، زبان مذهبی و زبان ویژه‌ی علم و دانش است و ایرانیان می‌پندارند که این سه زبان، بهترین و عمده‌ترین زبان‌های جهان‌اند و همه در این نکته متفق و هم عقیده‌اند. سفرنامه‌ی ژان شاردن‌- قرن هفدهم میلادی ﷼ پاداش مهربانی گویند روزی موسی(ع) در آن وقت که هنوز پیش شعیب، شبانی می‌کرد و وحی به وی نیامده بود، گوسفندان می‌چرانید. قضا را میشی از گله جدا افتاد و موسی خواست که او را به گله بَرَد، میش برَمید و در صحرا افتاد و گوسفندان را نمی‌دید و از بد دلی همی ترسید. موسی(ع) در پی او می‌دوید تا مقدار دو فرسنگ، چندانی که میش خسته شد، از ماندگی بیفتاد، موسی(ع) در وی نگاه کرد و رحمش آمد، گفت: «ای بیچاره! به چه می‌دویدی؟» و برگرفتش و بر دوش نهادش و دو فرسنگ او را آورد، تا به رمه رسانید، چون میش رمه را دید بتپید و به رمه آمد، ایزد... فرشتگان را ندا کرد که: «دیدید آن بنده‌ی من با آن میشک دهن بسته چه خوش‌خویی کرد، و بدان رنج که کشید او را نیازرد و بر وی ببخشود، گفت: به عزّت خود که او را برکشم و کلیم و هم‌سخن خود گردانم و پیامبری‌اش دهم و بدو کتاب فرستم و تا جهان باشد از وی گویند.» و به سبب مهربانی، این همه کرامت‌ها بدو ارزانی داشت. سیاست‌نامه‌ی نظام‌الملک طوسی ﷼ آرمان ابوبکر رُبابی (از شوخ طبعان قرن چهارم هجری)، بیش‌تر شب‌ها به دزدی رفتی. یک شب به دزدی رفت و چندان که سعی کرد، چیزی نیافت. دستار خود بدزدید و زیر بغل نهاد. چون به درِ خانه رسید، زنش گفت: «چه آورده‌ای؟» گفت: «این دستار آورده‌ام.» زن گفت: «این چه دزدی باشد؟» گفت: «این از بهر آن دزدیده‌ام که آرمان دزدی‌ام باطل نشود.» رساله‌ی دل‌گشا- عبید زاکانی ﷼ سخاوت حکیمی را پرسیدند: «از سخاوت و شجاعت، کدام بهتر است؟» گفت: «آن که را سخاوت است، به شجاعت حاجت نیست.» نبشته‌ست بر گور بهرام کور که دست کرم بِه زبازوی زور گلستان سعدی ﷼ شاخ خواجه نصیر طوسی! گویند خواجه نصیر طوسی در مدت بیست سال، کتابی تصنیف کرد در مدح اهل بیت پیامبر(ص). پس آن کتاب را به بغداد برد که به نظر خلیفه‌ی عباسی رساند. زمانی رسید که خلیفه با «ابن حاجب» در میان شط بغداد به تفرّج و تماشا اشتغال داشتند. خواجه نصیر، کتاب را نزد خلیفه گذاشت. خلیفه آن را به ابن‌حاجب داد. چون نظر ابن حاجب به مدایح آل اطهار پیامبر(ص) افتاد، آن کتاب را به آب انداخت. پس خواجه نصیر را گفت: «آخوند! اهل کجایی؟» گفت: «از اهل طوسم.» گفت: «از گاوان طوسی یا از خران طوس؟» خواجه فرمود: «از گاوان طوس» ابن حاجب گفت: «شاخ تو کجاست؟» خواجه گفت: «شاخ من در طوس است. می‌روم آن را می‌آورم.» (سال‌ها بعد) چون هلاکو خلیفه را کشت، خواجه نصیر (که وزیر هلاکو شده بود) کس فرستاد ابن حاجب را حاضر ساختند. به او خطاب کرد: «من با تو گفته بودم که از گاوان طوسم و شاخ خود را می‌آورم. شاخ من این هلاکو است!» قصص العلما ﷼ فین! فین! گویند کاهلی، صد دینار داد تا کسی بینی او را بگیرد. مرد پذیرفت و دست به بینی او کرده، گفت: «فین! فین!» کاهل گفت: «صد دینار داده‌ام، فینش را هم من بکنم!» امثال و حکم دهخدا ﷼ قانون گویند: «جهان‌گردی در یکی از کشورهای عربی، شب وارد بزمی شد و مردی را روی صحنه دید که ساز خوش آهنگی می‌زند. جهان‌گرد گفت: «این چه سازی است که این آقا می‌زند؟» خدمت‌گزار گفت: «قانون می‌زند.» فردا صبح، مرد جهان‌گرد در خیابان جلوی دارالحکومه دید که مردی را شلاق می‌زنند. از ره‌گذری پرسید: «چرا این بنده‌ی خدا را می‌زنند؟» جواب داد: «این را قانون می‌زند.» جهان‌گرد، شانه بالا انداخته، گفت: «این چه قانونی است که شب به آن خوبی می‌زند و روز به این بدی!» زنده‌یاد خسرو شاهانی ﷼ مردانه آورده‌اند که در پیش رسول، مردی را می‌ستودند که: «او مردی عظیم و با قوّت است.» گفت: «چگونه؟» گفتند: «با هر کس که کشتی گیرد، او را بیفکند.» رسول گفت: «قوی و مردانه آن باشد که با خشم خویش برآید، نه آن که کسی را بیفکند.» نصیحت الملوک غزالی﷼
CAPTCHA Image