گوناگون

نویسنده


در شهر اسکندریه(که بنای آن به اسکندر مقدونی منسوب است) در رأس شمالِ شرقی «فارس» که جزیره‌ای در بندر اسکندریه است، یک فانوس دریایی قرار داشت که به دست «بطلمیوس» بنا شده بود. این بنای مشهور، سرآمد فانوس‌های دریایی اروپا و یکی از عجایب عالم قدیم بود. برفراز آن آیینه‌ای قرار داشت به نام آیینه‌ی اسکندری که تا زمان ولید بن عبدالملک پای‌دار و پا برجا بود. بعدها به مناسبت این که بنای این شهر به اسکندر منسوب شد، آن بنا و مناره به نام آیینه‌ی اسکندری منتسب گشت. بنا بر افسانه‌ها و اساطیر، اسکندر برای آگاهی از شورش اهل فرنگ، این مناره را بنا کرد، آیینه‌ای از حکمت و طلسم ساخت و بر آن مناره نهاد، و دیده‌بانانی معین کرد تا هنگام حمله‌ی دشمن، لشکر اسکندر را آگاه سازند. او با این تدبیر، دو‌بار، سپاه فرنگ را شکست داد. بار سوّم دیده‌بانان غفلت کردند، اهل فرنگ آمدند، شهر اسکندریه را خراب کردند و آن آیینه را به دریا انداختند. هنگامی که اسکندر با خبر شد، آیینه را از دریا برآورد و دوباره بر سر مناره نصب کرد. برهان قاطع نصب و بنای مجدد آیینه را به ارسطو نسبت داده است. بسیاری از روایت‌ها و از آن جمله، اسکندر نامه‌ها، اساساً اختراع و پیدایش آیینه را به اسکندر نسبت می‌دهند. اصطلاح آیینه‌ی اسکندر، به اشعار بزرگان ادبیات نیز راه یافته: من آن آیینه‌ را روزی به دست آرم سکندروار اگر می‌گیرد این آتش زمانی، ور نمی‌گیرد. (حافظ) از سخن آیینه سازم کرده‌اند وز سکندر بی‌نیازم کرده‌اند. (اقبال لاهوری) بَلَسان بلسان، درختی است کوچک، مانند درخت حنا، از تیره‌ی سدابیان، که به صورت درختچه در سرزمین اعراب می‌روید و در خوش‌بویی و معطر بودن مشهور است. کشت بلسان در میان اهالی مشرق رایج بود. تجار آن را خریده، به مصر می‌بردند. اهالی مصر، هنگام دفن اموات و برای احترام به آن‌ها، از بلسان استفاده می‌کرده و همراه اموات دفن می‌نمودند. گویند آن قافله‌ای که یوسف(ع) را خرید، همراه خود بلسان به مصر می‌برد. در برخی روایت‌ها هست که بلسان، درختی است در مصر، که در عالم همان یک درخت بود و جای آن را «عین الشمس» می‌خوانند. قزوینی در عجایب فارسی آورده که ریشه‌ی این درخت در چاهی است که حضرت عیسی(ع) در آن غسل کرده است. چوب این درخت را عودالبلسان، دانه‌اش را حب‌البلسان و روغن آن را دُهْن‌البلسان گویند. طوسی در عجایب المخلوقات آورده، گل‌های سفیدی از این درخت می‌روید که دم کرده‌ی آن برای رفع رعشه و بهتر شدن افلیج به کار می‌آید و تخم آن خواص دارویی بسیار دارد. همچنین خواص عجیبی برای روغن بلسان ذکر شده است. واژه‌ی روغن بلسان در شعر فارسی نیز انعکاس یافته: به لسانش نگر که چون بلسان روغن دیر یاب می‌چکدش (خاقانی) بلسان مصر خواهی، به لسان من نگه کن چه عجب حدیث شیرین، ز چنین رطب لسانی (نظامی) وَر در ایران قدیم «وَر» عبارت از آزمایشی بوده که برای تشخیص مجرم از متهم و بی‌گناه، طی مراسمی برگذار می‌شده است. کتاب شایست و نشایست «ور» را آزمایش فلز گداخته معنی کرده است، که روی سینه‌ی متهم می‌ریخته‌اند. توضیح آن که در روزگار قدیم ایرانی‌ها برای رفع دعاوی خود و یا هنگامی که از کسی گناهی سر می‌زد و خود را بی‌گناه می‌دانست، به راه‌های مختلف او را می‌آزمودند. شخص متهم بایستی با «ور» راست‌گویی خود را اثبات کند و خویشتن را از تهمت بزهکاری دور کند. در ایران باستان، «ور» اقسامی داشته که در کتب کهن مانند اوستا، از پنج نوع آن بدین شرح سخن رفته است: ۱- ور آتش؛ ۲- ور بَرْسَمْ؛ (ور بر زهر) ۳- ور روغن؛ ۴- ور شیره‌ی گیاهان سمی؛ ۵- ور سرشار. از چگونگی این ورها و طرز اجرای آن اغلب اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما این ورها به طور کلی به دو دسته‌ی گرم و سرد، تقسیم می‌شدند. ور روغن از ورهای گرم و ور برسم از ورهای سرد به شمار می‌رفته است. یکی دیگر از انواع ور سرد، به این ترتیب بوده که طرفین دعوا، در آبی فرو می‌رفته‌اند، به طوری که سرشان در زیر آب قرار بگیرد. نفس هر کدام که زودتر تنگ می‌شد و سر از آب بیرون می‌کشید، مقصر شناخته می‌شد. همچنین ور روغن به این ترتیب بوده که، روغن داغ را روی عضوی (دست یا پا)، می‌ریختند. آن کس که بی‌تابی بیش‌تری می‌کرد، گناه‌کار شناخته می‌شد. همچنین در شیره‌ی بعضی گیاهان، عصاره‌ی نباتات سمی بوده که به خورد مدعی می‌دادند. اگر سالم می‌ماند، بی‌گناهی‌اش اثبات می‌شد. در همه‌ی این ورها، باید به هنگام امتحان، مردم برای نجات خود، ذکر کلام مقدس بگویند، به خدا و فرشته‌ی عدل و انصاف تمسک بجویند، تا رستگاری یابند. از نمونه‌های عملی این ورها، به خصوص ور گرم، در کتب کهن و ادبیات فارسی بسیار است و تا حدودی کیفیت اجرای آن هم مشخص شده است. یک مورد داستان «سیاوش» است. سیاوش برای اثبات بی‌گناهی خود، از میان آتشی گذشت که کاووس به دستور موبدان برای او فراهم کرده بود. چو خواهی که پیدا کنی گفت‌وگوی بباید زدن سنگ را بر سبوی ز هر دو سخن چو بر این گونه گشت بر آتش بباید یکی را گذشت سیاوش به سبب بی‌گناهی‌اش از این آزمایش سربلند بیرون آمد و به قول فردوسی: چنین است سوگند چرخ بلند که بر بی‌گناهان نیاید گزند همچنین در داستان «ویس و رامین»، ویس برای اثبات بی‌گناهی‌اش، در حضور بزرگان شهر از میان آتش گذشت، سالم ماند و همه بر پاکی‌اش شهادت دادند. در فرهنگ اسلام نیز به موردی برمی‌خوریم که منطبق بر واقعیت است و از اسطوره‌های حقیقی به شمار می‌آید. داستان حضرت ابراهیم(ع)، نوعی ور گرم است. آن‌جا که ایشان را به دستور نمرود در آتش مهیبی افکندند و به سبب حقانیت پیامبر خدا، آتش تبدیل به گلستان شد. ورها در زمان قدیم آخرین راه حل برای اثبات بی‌گناهی بود و چگونگی اجرای ورها، به فرهنگ مردم آن روزگار بستگی داشت. آسمان روز در ایران باستان، روز بیست و هفتم هر ماه به این نام موسوم بوده است. ابوریحان در آثار الباقیه هنگام ذکر روزهای ایرانی، روز بیست و هفتم ماه را به نام «آسمان» نوشته است. در فرهنگ جهانگیری، این روز «سمان» نامیده شده است. از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود‌ند: «این روز، روزی نیک، برگزیده و برای طلب حوایج مناسب است. پارسیان آن را روزی برگزیده و ممتاز می‌دانند.» اعتقاد بر این بود، متولدان این روز زیبا و نمکین می‌شوند. این روز برای درست کردن خانه، کشت و کار، خرید و فروش بسیار خوب و برای مسافرت مبارک است. چون روز سعد و فرخنده‌ای بوده برای ازدواج، ملاقات با تجار و زیارت بزرگان تأکید شده است. در شعر فارسی نیز نزدیک به همین مضامین اشاره‌هایی است: مَه بهمن و آسمان روز بود که فالم بدین نامه پیروز بود (فردوسی)﷼
CAPTCHA Image