کوچه یخی


این خودکارهای ظالم! آخر چرا همیشه خودکار من باید سر امتحان تنهایم بگذارد؟ وقتی دارم سخت‌ترین سؤال جغرافیا را جواب می‌دهم، می‌بینم کم‌کم نصفه‌- نمیه می‌نویسد و هر چه فشار می‌دهم و کنار ورق خط‌خطی می‌کنم فایده ندارد. جامدادی‌ام را که نگاه می‌کنم، مراقب به من مشکوک می‌شود و چهارچشمی نگاهم می‌کند. هر چه می‌بینم و جامدادی را زیر و رو می‌کنم، فقط یک مداد نصفه‌ی جویده شده وجود دارد. یک مداد نوکی که نوک ندارد، یک خودکار قرمز بدون در. یک تراش و پاک‌کن و لاک غلط‌گیر خشک شده. آن وقت است که مجبور می‌شوم دستم را بالا ببرم، تمرکز بچّه‌ها را به‌هم بزنم، به خودم زحمت بدهم و دهانم را باز کنم و بگویم: «ببخشید! خودکارم تموم شده.» مراقب چپ‌چپ نگاهم می‌کند. چند‌تا از بچّه‌ها جامدادی‌های‌شان را می‌گردند و سرانجام یک خودکار، از آن‌هایی که آدم را دق می‌دهد تا بنویسد به دستم می‌رسد. خب، وقت را تلف نمی‌کنم، همین هم غنیمت است. حالا بقیه‌ی سؤال. مگر بقیه هم داشت؟ باید فکر کنم. این سؤال را کلی فکر کردم تا یادم بیاید و حالا از یادم رفته. کمی فکر لازم دارم. معلم‌ها گفته بودند سؤال‌هایی را که می‌دانید جواب بدهید، بعد‌... *** انگار از آن روز تا حالا افسردگی گرفته‌ام. بقیه‌ی آن سؤال یادم نیامد که هیچ، نصف سؤال‌ها هم از مغزم پریدند. به خاطر چی؟ یک خودکار بی‌معرفت. بعد از امتحان زیر پایم خُردش کردم. خودکاری را که از یکی از بچّه‌ها گرفته بودم، بدتر عذابم داد؛ حتی جواب‌هایی را که می‌خواستم شانسی بنویسم*، به زور نوشت؛ طوری که دستم درد می‌کند. انگار صاحبش آن را طلسم کرده بود! دیگر رویم نشد دوباره خودکار بخواهم. ضرب‌المثلی هست که می‌گوید: «جلوِ زیان را هر وقت بگیری منفعته.» بنابراین تصمیم گرفته‌ام برای جلوگیری از این‌گونه حوادث ناگوار، چند‌تا خودکار در جامدادی‌ام بگذارم و چند‌تا در جیب کار بگذارم و چند‌تا در کیفم جاسازی کنم؛ چون ممکن است جامدادی‌ام گم بشود. الآن خیلی دوست دارم هر چه را از دهانم خارج می‌شود به خودکارها بگویم؛ مثل این‌که باز هم‌... *** اصلاً به نتیجه‌ای رسیده‌ام؛ این‌که خودکارها با هم ارتباط تلپاتی برقرار می‌کنند. معلوم است که سخت پشت هم ایستاده‌اند. تا خواستم چیزهایی را که دیگران به آن‌ها ناسزا می‌گویند، بنویسم، دومین خودکارم در ظرف سه روز تمام کرد! به خاطر همین تصمیم دارم هیچ‌وقت بی‌خود و بی‌جهت جوهر خودکارها را تمام نکنم و ننویسم. از این به بعد سعی‌ام در این است که بیش‌تر با دوست قدیمی‌ام، مداد بنویسم تا کم‌تر به این مشکلات دچار شوم. حیف که سر امتحان نمی‌شود این کار را انجام داد، وگر‌نه من حتماً روی این خودکارها را‌... هیچی. مهم نیست! * ما که شانس نداریم، 99 درصد این سؤال‌ها اشتباه از آب درمی‌آید. نیلوفر شهسواریان‌- تهران﷼
CAPTCHA Image