﷼شاه را تیر زدند
بندهی نگارنده با جناب آقای سیدمحمد کرمانی، اتفاقاً در آن روز به زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بودم. جناب آقای سیدمحمد اصرار کرد که در بودن ناصرالدین شاه در حرم مطهر، داخل شویم که رفتارش را با مردم ملاحظه کنیم.
بندهی نگارنده گفتم با این بُعد مسافت سزاوار نیست که با زیارت، امری دیگر را توأم کنیم و نیت خود را خراب نماییم.
به این جهت رفتیم در مدرسه نشستیم و منتظر رفتن شاه شدیم که یکدفعه دیدیم درها را میبندند و میگویند شاه را تیر زدهاند. چون تا یک اندازه احتمال صدور این امر را از میرزا رضا میدادیم، رفتیم دم منزل او. شخص فراش آنجا ایستاده، گفت: «آقایان زود بروید و در اینجا نمایند که برایتان خطر دارد». باری فوراً از دور سلامی به حضرت عبدالعظیم داده و روانهی شهر شدیم. در بین راه کالسکهی شاهی را دیدیم که با سوار زیادی به شهر میآوردند. به فاصلهی پانصد قدم میرزا رضا را در درشکه سوار کرده متجاوز از پانصد نفر سوار اطراف او را گرفته میآوردند به شهر و میرزا رضا با نهایت قوت قلب و یک اطمینانی به اطراف خود مینگریست و نظارهی مردم میکرد. گویا به لسان حال میگفت: «ای اهل ایران، من به تکلیف خود عمل نمودم و درس خود را به شما تعلیم کردم، به زودی فراگیرید!...»
تاریخ بیداری ایرانیان- ناظمالاسلام کرمانی
﷼نثر سعدی
میگویند شکسپیر در زبان انگلیسی و مردم انگلیسی زبان چندان نفوذ کرده است که بیش از چهارصد و پنجاه جمله از کلمات او در بیان عموم مردم راه جسته و مَثَل سایر شده است و قریب به دوهزار عبارت و شعر وی در ذهن مردم تربیت شده جایگزین است و مورد استشهاد واقع میشود. سعدی در زبان فارسی نظیر چنین شأنی دارد. با یک مرور در گلستان، دویست و سی و پنج جمله و بیت یافتم که در زبان فارسی، حُکم مثل پیدا کرده، خاصه در زبان اهل ادب. درست است که این نفوذ کلام تا حدود زیادی ناشی از بلندی اندیشههای سعدی است که همگان را مجذوب میکند؛ ولی تأثیر فصاحت سحرآسای او و نثر شیرین و دلکشش را نیز در این میان نمیتوان فراموش کرد.
دیداری با اهل قلم- دکتر غلامحسین یوسفی
﷼از روی محبت
اگر عبادت میکنید حق را از روی محبت و دوستی،
بهتر از آن است که بپرستید از روی ترس و بیم،
به درستی که پرستش از روی ترس، دین لئیمان است.
شیخ شهابالدین سهروردی
﷼گرانی در تهران
فریاد از گرانی تهران و نان او
ما را کجاست طاقت نرخ گران او
نازم به پینهدوز که همسنگ گشته است
با بار اسکناس، متاع دکان او
نرخ درشکه، هر قدمی، یک تومن شدهست
یک بار کن به وقت لزوم، امتحان او
دادم به سائلی دو قران، وَز حقارتش
دشنام رفت جای دعا بر زبان او!
قند از کسی مخواه که گوید جواب تلخ
نفت از کسی مجوی که سوزد روان او!
مهمان چو وقت ظهر درآید به خانهای
در پای سفره سکته کند میزبان او!
خشم خدا چنان زده بالا که روز و شب
گرید به حال اهل زمین آسمانِ او!
رهی معیّری (1347- 1288 ه . ش)
﷼شکم
شتری و درازگوشی همراه میرفتند. به کنار جوی بزرگ رسیده، اول شتر درآمد. چون به میان جوی رسید، آب تا شکم وی برآمد. درازگوش را آواز داد: «درآی که آب تا شکم، بیش نیست!»
درازگوش گفت: «راست میگویی؛ اما از شکم تا شکم تفاوت است؛ آبی که به شکم تو نزدیک گشت، از پشت من بخواهد گذشت.»
بهارستان جامی
﷼خوبان
«ابراهیم صهبا» در مجلس یادبود «فرات» همین که پشت میکروفون قرار گرفت، چشمی چرخاند و گفت: «کاش خوبان بیشتری میآمدند و حق فرات را ادا میکردند!»
یکی از ردیف عقب گفت: «در مجلس یادبود شما بیشتر میآیند.»
خندهسازان و خندهپردازان- عمران صلاحی﷼
ارسال نظر در مورد این مقاله