نگران

نویسنده


مامان تند تند حرف می‌زند و امان نمی‌دهد من حرف بزنم. مامان از کثیفی پلّه‌های ساختمان شکایت می‌کند، از گرمای هوا، از شلوغی خیابان‌ها، از قیمت میوه‌ها و... مامان تند تند حرف می‌زند و امان نمی‌دهد من حرف بزنم. مامان از دوستان من خوشش نمی‌آید. وقتی من با دوستانم حرف می‌زنم، تن مامان می‌لرزد. مامان نگران من است. خیلی نگران من است. می‌ترسد یک وقت گول بخورم. مامان از چت کردن و سیم ده متری اینترنت بدش می‌آید. مامان از کامپیوتر متنفر است. مامان تند تند حرف می‌زند و امان نمی‌دهد من حرف بزنم. مامان نگران مدرسه‌ام است، نگران سرویس مدرسه‌ام، کلاس کنکورم. مامان خیلی نگران من است. او نگران داداش مسعود هم است. نگران قبول شدنش، دانشگاه رفتنش. مامان نگران بابای ۴۷ ساله‌ام هم هست. مامان تند تند حرف می‌زند و امان نمی‌دهد من حرف بزنم. من نگرانم؛ نگران مامان، نگران دستان خسته‌اش، پاهایش، قلبش، صدایش...﷼
CAPTCHA Image