باغبان الفبا


من تاریک بودم؛ تاریک‌تر از تمام لحظه‌های بی‌نور. تو آمدی و نور را به زندگی‌ام بخشیدی. من روشن‌ شدم از کلمه‌ها. کلمه‌ها دست مرا گرفتند و تا بلندترین قله‌ی تکلّم بردند. من پابه‌پای کلمات، هجا به هجا عاشق شدم، نوشتم، خواندم. هنوز تقویم به مهرماه که می‌رسد، عطر خاطره‌هایم پر می‌شود توی اتاق، و هر سال 12 اردیبهشت احساس می‌کنم آسمان از روزهای دیگر آبی‌تر است. هر بار نامت را با حرف‌هایی که خودت به من آموختی می‌نویسم. خورشید از توی دفترم طلوع می‌‌کند و موسیقی دلنواز دانستن از پسِ سطرهای زندگی‌ام به گوش می‌رسد. هر چه دارم از توست! تو نه یک کلمه که هزاران کلمه به من آموختی. به یاد سخنان مولای عدالت، امیر مهربانی حضرت علی(ع) افتادم: «هر که به من کلمه‌ای بیاموزد، بنده‌ی خویش ساخته است.» حالا من چه کنم که هزاران کلمه از تو آموخته‌ام؟ من چگونه دینم را ادا کنم؟ ای آفتاب زندگی! ای باغبان الفبا! ستاره‌ها هم آمدند تا روزت را ستاره‌باران کنند و برای مهربانی‌ات جشن بگیرند. می‌خواهم آبی اقیانوس و سبزی دشت و ایستایی کوه و صبر صحرا را به دستان تو هدیه کنم؛ به دستانی که با من روی خط دفتر راه رفتند و کلمه‌ها را هجا به هجا نوشتند. روزت مبارک ای مهربان‌ترین اتفاق هفت سالگی من! امروز، روز شهادت معلم بزرگی است که حرف‌هایش همه از جنسِ بیداری و واژه‌هایش همه، از نوع خدادوستی بود. روز پروازِ استاد شهید علامه مطهری. روز معلم بزرگ انقلاب. روز ماندگاری که سرآغاز روز بزرگ «معلم» است. یادش برای همیشه، گرامی باد!﷼
CAPTCHA Image