معصومیّت گمشده درست بین علف‌زارها، زیر یک سنگ بزرگِ مثلّثی شکل. آن‌جا بود که یازده سال پیش، یعنی وقتی که تو هفت ساله بودی و من نُه ساله، کاغذی کوچک و ساده، زیر خا‌ک‌ها دفن کرده بودیم. تو سنگ تیزی برداشتی و شروع کردی به کندن زمین. بی‌آن‌که نگاهت کنم گفتم: «فایده‌ای ندارد، بی‌خود نگرد! بعد از یازده سال می‌خواهی یک کاغذ از زیر خاک بیرون بکشی؟» سرت را بالا آوردی. چشمان سبز و درخشانت، در سیاهی چشمان من فرو رفت. انگار می‌خواستی دروغم را بکاوی! دنبال همدردی می‌گشتی. با این حال نجوا کردی: «حق با توست. شاید واقعاً دارم وقت هدر می‌دهم! قول می‌دهم اگر این جا هم نبود، با هم برویم لب رودخانه.» و از نو، کندن زمین را آغاز کردی. سرانجام هم تسلیم شدی که هیچ کاغذی را نخواهی یافت. لبخند زدی و گفتی: «بیا تا رودخانه مسابقه بدهیم!» چه‌قدر لبخندت پرشکوه بود. قلبم لبریز از تازگی شد و با هم شروع به دویدن کردیم. صد البته من مسابقه را بردم. از اوّل هم معلوم بود که می‌برم؛ امّا تو می‌خواستی ثابت کنی که می‌توانی از من جلو بزنی و نتوانستی. بگذریم. لب رودخانه لحظات بی‌نظیر و قشنگی داشتیم و تا هنگام غروب فقط قهقهه زدیم و به هم آب پاشیدیم. موقع برگشتن تو بی‌آن‌که مرا خبر کنی دویدی؛ امّا پایت به سنگی گیر کرد. زمین خوردی و باز هم نتوانستی مسابقه را از من ببری. پایت را ماساژ دادی، ناگهان گفتی: «ببین! این همان سنگی نیست که ما علامت گذاشته بودیم؟» زود دویدی و سنگی پیدا کردی. افتادی به جان خاک. حق با تو بود. زیر لایه‌هایی از خاک، یک کاغذ نم‌زده‌ی قدیمی پیدا کردیم. کرم چاقی روی آن چرت می‌زد. کرم را با احترام روی خاک گذاشتی. تای کاغذ را باز کردی. اوّل گل‌برگ‌های رُز خشکیده‌ی باغچه‌ی حیاط‌مان از لای کاغذ بیرون ریخت. بعد هم نگاه‌مان به خطوط کودکانه و معصومی افتاد که رنگ و رویش رفته بود. اوّلی خطّ تو و دوّمی مال من بود: - خداجون! از قصد که با دریا قهر نکردم فقط دلم نخواست عروسکم را بدهم دستش. ولی ببخشید! باران - خدایا امروز تنها کار خوبم این بود که وقتی باران قهر کرد، نیشگونش نگرفتم. قول می‌دهم فردا کارهای خوب‌تری کنم. دریا اشکی ناخواسته از گونه‌ام سرازیر شد. تو گفتی: «دریا! نگاه کن. معصومیّت کودکی ما مثل گلبرگ‌های این گل سرخ، خشکیده است.» گفتم: «انگار وضع خوب نیست. باران، رگبار و دریا، طوفانی شده است.» همدیگر را در آغوش کشیدیم. کودکی‌مان را گم کرده بودیم. زهراسادات اعلایی‌
CAPTCHA Image