کوچه ی مسجد


زیباترین زیبایی‌ها خداست و خدا. تنها خدای عزیز است که با وجود تمام زیبایی‌هایش زیبا می‌آفریند و تمام آفرینش‌های او زیبا خلق شده. می‌خواهم به خالق این زیبایی‌ها بگویم با این که هر روز با تو سخن‌ها می‌گویم، باز دلم برایت تنگ می‌شود. در تنگ بلوری دلم قطره‌ها می‌جنبد تا وقت نماز فرا رسد و من دوباره با تو حرف بزنم. نمی‌دانم حرف‌هایم برایت مورد قبول است یا نه؛ ولی من همیشه سعی می‌کنم با تو باشم. پروردگارا! نمی‌دانم بلورهای یخی تگرگ را چگونه می‌سازی؟ یا آن دانه‌های سپید برفی که هر دانه‌ی ریزش به دست ملائکه‌ای بر زمین بوسه می‌زنند چگونه جاودانه و زیبا می‌بارند؟ دوست دارم نگاهت کنم؛ آن قدر که دیگر دلم برایت تنگ نشود. دوست دارم کوله بار سفرم را آماده کنم و به سوی کلبه‌ی عشقی که تو در آن هستی حرکت کنم. کوله باری که در آن تکه‌هایی از جانماز ابری صداقت و دانه‌های تسبیحی است که با مروارید اشک درست شده و آذوقه‌ای که همه‌اش ایمان است و نیایش و قلب کوچکی که همیشه منتظر عطر یاس است. آرزو دارم روزی چشمانم را به روشنایی صورت امام عصر روشن کنی.
CAPTCHA Image