داستان


خواندید که: حکومت در ایران تجربه‌ی جدیدی برای اوزون حسن شد. کشور‌های اروپایی روی او حساب ویژه‌ای باز کرده بودند. او نزدیکان و پسرانش را حاکم مناطق مختلف ایران کرد؛ اما یکی از پسرانش دست به آشوب زد و اوزون حسن سپاه عظیمی را تربیت داد و به شیراز حمله برد. اغورلومحمد که حاکم شیراز بود با شنیدن این خبر به سلطان محمد عثمانی پناهنده شد. راه طولانی هرات تا بغداد، کاروان را خسته کرده بود. همراه کاروان، شاعر معروف قرن نهم، جامی بود. جامی هوای زیارت خانه‌ی خدا را داشت. او بالأخره پس از ماه‌ها عبور از شهرهای مختلف به بغداد رسید. هنوز تا مکه راه زیادی مانده بود. مدتی را در بغداد ماند و با دانشمندان آن دیار دیدار و گفتگو کرد. در عراق به زیارت عتبات عالیات رفت. پس از استراحت چندروزه، با همراهانش به شوق زیارت خانه‌ی خدا به راه افتاد. آن‌ها باید از قلمرو اوزون حسن می‌گذشتند و پس از عبور از شهرهای دیگر به عربستان می‌رفتند. اوزون حسن وقتی خبردار شد که جامی و همراهانش راهی مکه‌اند، سپاهی تدارک دید. به فرمانده‌ی سپاه دستور داد که تا انتهای قلمرو حکومتی، جامی را همراهی کند و محافظ او و همراهانش باشد. سال ۷۷۸ ه‍‌.ق. جامی موفق شد که خانه‌ی خدا را زیارت کند. پس از زیارت به سوریه رفت و مدتی را در آن‌جا ماند. دانشمندان حلب از او استقبال زیادی کردند. پس از مدتی، قصد سفر به زادگاه خود را کرد و راه هرات را در پیش گرفت. در این میان متوجه شد که سلطان محمد عثمانی، قاصدی را با هدیه‌های فراوان راهی دمشق کرده است. قاصد محمد عثمانی می‌خواست که از جامی دعوت کند تا به دربار عثمانی برود؛ اما جامی دوست نداشت که در خدمت سلطان محمد فاتح باشد. به همین دلیل به طرف تبریز رفت. در میانه‌ی راه، باز به دستور اوزون حسن، امیران و سربازان او، جامی و همراهانش را از راه کردستان با احترام فراوان به تبریز آوردند. با ورود جامی به تبریز، نزدیک‌ترین محارم اوزون حسن، ابوبکر تهرانی‌ِ مورخ و درویش قاسم به استقبال جامی رفتند. جامی و همراهانش از میان استقبال مردم شهر عبور کردند تا به کاخ پادشاهی اوزون حسن رسیدند. اوزون حسن به گرمی از او پذیرایی کرد. شهر و کاخ، رنگ و بوی تازه‌ای گرفته بود. شاعر خراسانی هم از رفتار اوزون حسن خرسند بود. شنیدن شعرهای شیرین و تازه هم برای اوزون حسن دلپذیر بود. جلسات دوستانه‌ی شاعرانه و دانشمندان تبریز با جامی برقرار شد. همه از شعرهای جامی استفاده می‌کردند. اوزون حسن هم فرصت را غنیمت می‌شمرد و گوش به شعرهای او می‌سپرد. سنت پادشاهان این بود که شاعران را دور خود جمع می‌کردند تا از مدحیات آن‌ها به وجد بیایند. شش روز از ماه جمادی الاخر سال ۷۷۸ ه‍.ق. می‌گذشت. خبر رسید که جامی می‌خواهد به دیار خودش برود. اوزون حسن دلگیر شد. احساس خوبی نداشت. جامی را به حضور پذیرفت: «دوست داریم حالا که به این‌جا آمده‌ای، باقی عمرت را در همین جا بمانی. تبریز ما با تو رونق می‌گیرد. همراهان ما هم از حضور شما شاد و مسرور می‌شوند.» جامی از محبت او تشکر کرد و درخواست او را نپذیرفت. روز خوبی برای اوزون حسن نبود؛ چون می‌دید که شاعری بزرگ را از دست داده و به جایی می‌رود که فرسنگ‌ها فاصله با تبریز دارد. جامی و یارانش راه خراسان را در پیش گرفتند تا به هرات بروند. پس از رفتن جامی از تبریز، ارتباط اوزون حسن با این شاعر خراسان قطع نشد؛ هرچند او در تبریز بود و جامی در هرات. پس از اوزون حسن هم رابطه‌ی جامی با اَق‌قویونلوها محکم‌تر شد. وقتی یعقوب بیگ، جای اوزون حسن را گرفت، جامی «سلامان و ابسال» را به نام یعقوب بیگ، پسر اوزون حسن به نظم کشید و در قصیده‌‌ای بلند او را نصیحت کرد. تو بر درختی از چمن عدل و باغ ملک تیشه مکن ز ظلم، در آن بیخ خود مکَن باش از شکوفه‌ی کرم و عدل، زیب باغ باش از شمار جود و عطا، رونق چمن آن گونه زی که زشته‌ی آمال را بود عدلت گره‌گشای، نه ظلمت گره فکن ز انصاف، ملک را طرب آباد کن چنان کان‌جا غریب را رود از دل غم وطن جامی: نورالدین عبدالرحمن جامی از شاعران بنام قرن نهم است که در ۲۳ شعبان ۸۱۷ در جام خراسان متولد شد. او از استادان و بزرگان بنام ایرانی است که آثار زیادی از وی به جا مانده. «بهارستان» معروف‌ترین کتاب اوست که به سبک «گلستان» سعدی نوشته شده است. از آثار دیگر او می‌توان به «هفت اورنگ»، «یوسف و زلیخا»، «لیلی و مجنون» و «سلامان و ابسال» اشاره کرد.
CAPTCHA Image