چشمه و دریا


- یازدهم بهمن ماه، سوم صفر ولادت امام محمدباقر(ع) امام محمدباقر(ع) پیشوای دانایان بود و باقرالعلوم. پنجمین آفتاب امامت و احیاگر آیین ناب محمدی. او زمانی ولایت و امامت مردمان را به عهده گرفت که عصر جهل و جور بود و عصر حاکمیت سیاهی و پراکندگی اندیشه‌های دینی امت اسلام. آمد تا پیام‌آور و احیاگر اسلام و آیین رسولش باشد. میلادش پر خیر و ولادت آسمانی‌اش، خجسته و مبارک باد! *** اینک ولادت اوست؛ او که نور چشم آسمان و زمین است و یگانه‌ی دانش و دین. او که پیامبر خاتم(ص) سلامش گفت و عظمت علمش را ستود. اینک ولادت اوست؛ او که شکافنده‌ی ناشناخته‌های علم الهی است. او که فلسفه‌های شرق و غرب در مقابلش زانوی ادب بر زمین خواهند زد و حکمت و عرفان از حضورش کسب معرفت خواهند کرد. او وارث علوم الهی است. وارث متانت پیامبر(ص)، وارث شجاعت مولا(ع)، وارث نجابت زهرا(س)، وارث سخاوت حسن(ع)، وارث صداقت حسین(ع)، و وارث عبادت سجاد(ع). *** روزی پیامبر(ص) به جابر بن‌ عبدالله انصاری فرمود: «ای جابر! تو به مردی از خاندان من می‌رسی که همنام و هم شکل من است، علم را می‌شکافد و تفسیر می‌کند و توضیح می‌دهد. وقتی او را دیدی، سلام مرا به او برسان!» *** مدّت امامت امام محمدباقر(ع) حدوداً بیست سال طول کشید. آن حضرت در این مدّت در مدینه زندگی می‌کرد و ولید بن‌ عبدالملک، سلیمان‌ بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزیدبن‌عبدالملک و هشام‌بن‌عبدالملک از خلفای عصر او بودند. همه‌ی آن‌ها بجز عمربن‌عبدالعزیز، روش نیاکان خود را می‌پیمودند و چون جدشان، مروان و پدرشان‌، عبدالملک در ظلم و ستم و کینه‌توزی نسبت به خاندان نبوت کوتاهی نکردند. *** طلوع کرده‌ای از مدینه، شهری که شمیم معطر نبوت در کوچه‌هایش جاری است. با آمدنت، بهار را به میهمانی خانه‌ی دل‌ها آورده‌ای. شکوه حضورت، مدینه را به حیرت واداشته است. چه شباهتی: سیمایت محمدی، خلق و خویت احمدی! نوید شکوفا شدنت را در بوستان امامت، جدّت، محمد مصطفی(ص) به جابر داده بود. با آمدنت، گل‌های علم و درایت، بر سرزمین جهل و جهالت شکوفا شد. تو باقری و شکافنده‌ی علم‌ها. *** مهربان بود و نسیم نفسش هر زمان جان به جهان می‌بخشید هرچه در سینه‌ی خود داشت ز علم به دل پیر و جوان می‌بخشید * حامی و همسخن مظلومان دشمن هرچه ستم کاری بود بر زمینِ دل مردم، حرفش مثل یک رود روان جاری بود * او شکافنده‌ی دانش‌ها بود و گلی پاک ز گلزار بهار شاخساری پُر از آواز و سرود باغی از میوه‌ی دانش، پُر بار... قسمتی از سروده‌ی جعفر ابراهیمی ‌(شاهد) *** امام محمدباقر(ع) می‌فرمایند: «دانشمندی که مردم از علم او بهره‌مند شوند از هفتاد هزار عابر، برتر است». مردی به امام باقر(ع) گفت: «چه چیزی را می‌پرستی؟» فرمود: «خداوند متعال را» آن مرد پرسید: «آیا او را دیده‌ای؟» امام فرمود: «چشم‌ها با مشاهده‌ی حسی او را ندیده‌اند، ولی قلب‌ها به حقیقت ایمان، خدا را یافته‌اند. خدا را با مقایسه نمی‌توان شناخت و با حواس نمی‌توان درک کرد. خداوند با نشانه و آیاتش توصیف شده و با آن‌ها شناسایی می‌شود. او هرگز در حکم و داوری‌اش ستم نمی‌کند، و این همان خدایی است که جز او معبودی نیست.» آن مرد از نزد امام محمدباقر(ع) رفت در حالی که پاسخ مورد نظرش را دریافت کرده و قانع شده بود و می‌گفت: «خداوند بهتر دانسته است که رسالتش را در کدام خاندان قرار دهد.» (اصول کافی) *** ای پنجمین طلوع! آمدنت هوای ثانیه‌ها را معطر کرده است و حضور آسمانی‌ات، بهاری است مادام در تقویم روی میز. گل‌های شمعدانی توی باغچه، آمدنت را نفس می‌کشند و پنجره‌های رو به آفتاب، پنج بار عاشقت می‌شدند. وقتی آمدی، تاریکی کوله‌بارش را جمع کرد تا روشنای اندیشه‌ات تمام کوچه‌های زمین را روشن کند. وقتی آمدی، آینه‌ها صف کشیدند برای تکثیر دانش تو، برای تکثیر دانایی‌ات. ای تو از تبار زلالی و پاکی! ای بزرگ مرد افلاکی! ای پنجمین امام! آمدنت خجسته و مبارک باد! *** امام خمینی(ره) در فرازی از وصیت نامه‌ی خود می‌فرمایند: « ما مفتخریم باقرالعلوم(ع) که بالاترین شخصیت تاریخ است و کسی جز خداوند تعالی و رسول(ص) و ائمه‌ی معصومین(ع) مقام او را درک نکرده و نتوانند درک کنند، از ماست». *** امام محمدباقر(ع) می‌فرمایند: «از تنبلی و کم حوصلگی بپرهیز، که این دو، کلید هر شرّی است. کسی که تنبلی کند، هیچ حقّی را نمی‌پردازد و آدم کم حوصله در راه حق، ثابت و استوار نمی‌ماند». و نیز فرموده‌اند: «بد بنده‌ای است آن بنده‌ای که دو رو و دو زبان است. در حضور برادر دینی‌اش او را می‌ستاید و در غیاب او، از او غیبت می‌کند. اگر آن برادر دینی ثروتمند شود، بر او حسد نماید، و اگر گرفتار شود، دست از یاری او بردارد». - پانزدهم بهمن ماه، هفتم صفر ولادت حضرت امام موسی‌کاظم(ع) امام موسی‌کاظم(ع) در هفتم سال ۱۲۸ هجری قمری در روستای ابواء واقع در بین مکه و مدینه چشم به جهان گشود. پدرش امام صادق(ع) و مادرش حُمیده نام داشت. عبد‌ صالح، کاظم، باب‌الحوائج و صابر از القاب معروف آن حضرت است. آن حضرت سی و پنج سال عهده‌دار رهبری امّت اسلامی بود و در بیست و پنجم رجب سال ۱۸۳ هجری قمری در زندان هارون، در بغداد، در سن ۵۵ سالگی مسموم شد و به شهادت رسید. مرقد شریف آن حضرت در شهر کاظمین عراق، زیارتگاه اهل دل است. *** امام صادق(ع) به فرزند ارجمندش حضرت امام موسی‌کاظم(ع) بسیار علاقه داشت و همواره او را پیش همگان می‌ستود و می‌فرمود: «سوگند به خدا من نور را در پیشانی موسی می‌نگرم! او از جان من است». روایت شده است که شخصی از امام صادق(ع) پرسید: «چقدر فرزندان موسی را دوست داری؟» امام فرمود: «دوست داشتم غیر از موسی فرزندی نداشتم تا هیچ کس در محبتّم به او شریک نمی‌شد». *** هوا پر از عطر اقاقیاست. پر از شمیم صلوات و تهنیت. صدای کِل کشیدن فرشتگان توی زمین و آسمان پیچیده است. بی‌شک کودکی در آسمان متولّد می‌شود. *** قامت بسته بود و مشغول ادای فرضیه‌ی نماز بود. مردم مدام از جلو او رد می‌شدند. ابوحنیفه‌ (رئیس مذهب حَنَفی) وقتی امام موسی‌کاظم(ع) را در آن حال دید، با سرعت به نزد پدرش امام صادق(ع) رفت و گفت: «پسرت موسی را دیدم که نماز می‌خواند و مردم در پیش روی او عبور و مرور می‌کردند؛ ولی او آن‌ها را از این کار منع نمی‌کرد و به همان صورت نمازش را تمام کرد». ابوحنیفه وقتی این جملات را می‌گفت، نیشخندی روی لبانش جا خوش کرده بود و احساس پیروزی می‌کرد و خوش‌حال بود از این‌که توانسته بود به پسر امام صادق، اعتراض کند و او را سرزنش نماید. امام صادق(ع) فرزندش را خواست و به او فرمود: «ابوحنیفه می‌گوید تو نماز می‌خواندی و مردم پیش روی تو رفت و آمد می‌کردند و تو آن‌ها را نهی نمی‌کردی؟» امام کاظم(ع) به آرامی پاسخ داد: «آری ای پدر! آن کس که من برای او نماز می‌خواندم از دیگر مردمان، به من نزدیک‌تر بود؛ همان‌گونه که در آیه‌ی ۱۶ سوره‌ی «ق» می‌فرماید: «ما به انسان از رگ قلبش نزدیکتریم.» من در هنگام نماز آنچنان به خدا توجّه داشتم که از رفت و آمد مردم غافل شدم.» امام صادق(ع) از پاسخ فرزندش خوش‌حال شد و او را در آغوش گرفت و فرمود: «پدر و مادرم به فدایت ای امانتدار اسرار مخزنِ رموز!» *** بوی گل محمدی بوی کتاب می‌دهی هرچه سؤال سخت را زود جواب می‌دهی * شناسنامه‌ی تو را در آسمان نوشته‌اند و با گل و گلاب و نور گِل تو را سرشته‌اند... قسمتی از سروده‌ی: محمدکاظم مزینانی *** امام موسی‌کاظم(ع) فرموده‌اند: «مؤمن همچون دو کفه‌ی ترازوست؛ هرقدر کفه‌ی ایمان او سنگین‌تر شود، کفه‌ی بلا و آزمایش او نیز افزوده می‌شود.» و نیز می‌فرمایند: «آن کس که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب قیامت را از او باز می‌دارد.» *** تاریخ چه سعادتمند است که ولادت چون تویی را به نظاره نشسته است این همه سال. هنوز عطر ملکوتی کلامت پس از ۱۴۰۰ سال، به مشام می‌رسد، و هنوز زمین بر مدار قدم‌های نورانی‌ات می‌گردد. ای هفتمین امام! ای صبور! ای فرزند نور! هوا از اشتیاق بودنت سرشار است و ثانیه‌ها چه مهربان می‌چرخند تولد تو را. «ابواء» از یُمن قدم‌هایت، دشتی می‌شود بی‌مانند، و چه خوش سرزمینی است کاظمین. کاش مرا هم برای زیارتت فرا می‌خواندی که تو باب‌الحوائجی و اجابت کننده‌ی دل من! ای امام مهربانی‌ها! خواهش‌های مرا، اجابت خواهش‌های مرا از پروردگارت بخواه! *** «هر کسی به برادران و افراد خاندانش نیکی کند، عمری طولانی خداوند به او ارزانی می‌دارد.» امام کاظم(ع) *** هشام بن احمر همراه امام کاظم(ع) به بیرون از مدینه رفتند. هنوز چند قدمی حرکت نکرده بودند که امام به ناگهان از مرکب خود پیاده شده و به سجده افتاد. هشام متعجب به امام نگاه می‌کرد و می‌دانست حتماً این سجده‌ی طولانی دلیلی دارد. وقتی امام کاظم(ع) سر از سجده برداشت، هشام از آن حضرت پرسید: «قربانت گردم! چه شد که سجده‌ای به این طولانی به جا آوردی؟» امام کاظم(ع) فرمودند: «هنگام حرکت، به یاد نعمتی افتادم که خدا به من عطا فرموده است، خواستم خدا را برای آن نعمت سجده کنم.» *** امام کاظم(ع) مدتی از عمر پر برکت خود را در زندان‌ها هارون عباسی گذراند؛ به گونه‌ای که یکی از آشنایان امام از راه دل سوزی به آن حضرت چنین پیام داد: «اگر برای فلانی نامه بنویسی و از او بخواهی که در مورد آزادی‌ات با هارون صحبت کند، کارساز خواهد بود.» امام کاظم(ع) پاسخ داد: «از پیامبر(ص) نقل کرده‌اند که خداوند به حضرت داود وحی کرد: همانا هر بنده‌ای از بندگانم به شخصی جز من تکیه کند، نعمت‌ها را از او می‌گیرم و زمین زیر پایش را برای فرو رفتنش سست می‌گردانم.» *** حضرت امام موسی‌کاظم(ع) فرزندان بسیاری داشت. از جمله‌ی آن‌ها، امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) است. امام رضا(ع) در زمان حیات‌شان به ایران آمدند، به خراسان رفتند، در آن‌جا ساکن شدند و همان‌جا نیز به شهادت رسیدند. حضرت معصومه‌(س) هم به قصد دیدار برادر به ایران آمدند که در بین راه بیمار شدند و در سن ۲۸ سالگی در قم از دنیا رفتند و همان‌جا به خاک سپرده شدند.
CAPTCHA Image