﷼ کاریکلماتور
*آنچنان در خودم غرق شدهام که وقتی در برابر آینه میایستم، دریا را میبینم.
*وقتی برای درخت غرق شکوفه، سوت بلبلی میزنم، بهار به احترامم کلاهش را بلند میکند.
*وقتی رودخانه به دریا میریزد، دختر دریا به ماهیها خوشآمد میگوید.
*پرندهی پیر، لبریز از پروازهای فرسوده است.
*کبوتر نامهرسان، نامهای را که کسر تمبر هم داشته باشد، به مقصد میرساند.
*گورستان لبریز از آرزوهای بر باد رفته است.
*سکوت را به قلب فریاد شلیک نمودم.
پایین آمدن درخت از گربه- پرویز شاپور
﷼ قتل ابومسلم
خلیفه، ابومسلم را که دید، نخست به سرزنشش پرداخت و خطاهای او را برشمرد. ابومسلم در هر مورد به نرمی جواب میداد و عذر میآورد. منصور قانع نمیشد و بر شدّت عتاب خود میافزود تا ابومسلم به هیجان آمد و از زحمات خود در راه خلافت عباسی یاد کرد.
منصور دست برهم زد و گماشتگانش از پشت رواق بیرون جستند و با ضربههای پیاپی شمشیر، ابومسلم را از پا درآوردند.
ابومسلم به قولی در سیوهفت سالگی کشته شد، در حالی که هیچچیز از املاک و عقار و بنده و غیره از وی باز نماند، مگر پنج کنیزک خدمتکننده و نام و شهرتی بزرگ. در کتابها از برادر او با نام «یساربنعثمان» و دو دخترش فاطمه و اسماء نیز یاد کردهاند.
به دستور خلیفه، جسد ابومسلم را که بر اثر ضربات شمشیر، پارهپاره شده بود در دجله انداختند. سرداران ابومسلم را نیز به پول خریدند. بدین ترتیب خطر ایشان هم رفع شد. بعد از قتل ابومسلم، منصور برای مردم خطبهای ایراد کرد که ابومسلم نخست با ما بیعت کرد و برای ما از مردم بیعت گرفت؛ ولی چون هر کس پیمان خود را با ما بشکند خونش حلال است. در مورد او هم که بیعت خود را نقض کرده بود، چنین رفتار شد.
کاغذ زر- غلامحسین یوسفی
﷼ مال دوستی
خسّت و مال دوستی فوقالعادهی شاه طهماسب صفوی غالباً او را در نظر اطرافیان، مورد نفرت یا لااقل در خور تحقیر و ترّحم میساخت. قسمتی از اوقات شبانهروزش صرف زیر و رو کردن دفاتر حساب خزانه و رسیدگی به درآمدها و هزینهها میگشت.
«بدلیسی» صاحب کتاب «شرفنامه» که خود یک چند به خزاین وی رسیدگی میکرد ظاهراً با قدری مبالغه که رسم موّرخان عصرش بود، خاطرنشان میکند که بعد از عهد چنگیزخان هیچ پادشاه دیگر آن اندازه ثروت نیندوخت. ظاهراً از تأثیر همین طبع لئیم (و نه علاقه به ائمه) بود که او، شاعران را به درگاه راه نداد و آنها را به مدح خاندان رسالت حواله داد تا از صلهبخشی به آنها رهایی یابد.
از وقتی صلح با دولت عثمانی، او را از جنگجویان قزلباش تا حدی بینیاز کرد، دیگر از صرف مال در توسعه یا تشویق سپاه هم صرفهجویی کرد؛ حتی در چهارده سال آخر سلطنت از پرداخت مستمری لشکریان نیز شانه خالی کرد.
چون خروج از حرمخانه و برقراری بار عام و شکار و گردش در اطراف مملکت، متضمن صرف مال و احیاناً ریختوپاش میشد، در ده سال آخر عمر آنگونه که از قدیم رسم پادشاهان ایران بود به عرض حال دادخواهان هم توجه نکرد. دادخواهان که در حکومت بیمسؤولیت و پرهرج و مرج اواخر عمر او عدهشان پیوسته بر افزون بود، مکرر در اطراف دولتخانه فریاد و شکایت و اعتراضشان بلند بود.
روزگاران- دکتر عبدالحسین زرینکوب
﷼ نام خدا
بسماللهالرحمنالرحیم، نام خداوندی است که تا او نخواهد، صبا پردهی گُل نشکفاند و باد گیسوی شمشاد نجنباند. بیحکم او زُمرّد، بیجاده نشود، بیصنع او لاله پُر ژاله نگردد.
جنبش ریشه و گردش پشّه بیحکم او نیست.
هر دیدهای که نه در جمال آن نام نِگَرَد، بر دوخته باد!
و هر دل که نه در محبّت این نام قرار گیرد، سوخته باد!
هر قدمی که نه در راه موافقت حق پوید، به تیغ قطعیت پِی کرده باد!
کلیات سعدی- تصحیح محمدعلی فروغی
﷼ نقّاره
نقّارهچیهای ارگ، کلاهی از پوست سیاه و سرخ که یراقدوزی شده بود بر سر داشتند و نیمتنههای سرخ و شلوارهایی به همین رنگ میپوشیدند که سر و دست یقهی نیمتنهها از پوست سیاه و دکمههای برنجی، شیر و خورشید داشت. در نقّارهخانه، همهروزه سه نوبت طبل مینواختند. دو نوبت به وقت طلوع و غروب خورشید نقّاره میکوبیدند و چون یک ساعت از شب میگذشت طبّالها به اطراف خود میچرخیدند تا صدای طبل در تمام شهر به گوش برسد. پس از ساعت دوازده شب، طبل برچین و ورچین به صدا درمیآوردند تا پیشهوران به برچیدن بساط خود و بساط دکّانها مشغول شوند.
سه ساعت از شب رفته، طبل بگیر و ببند نواخته میشد و شیپور ارگ به صدا در میآمد که بلافاصله درها بسته میشد، و چون پنج ساعت از شب میگذشت، جز گزمهها و سردمدارها که صدایشان طنینانداز بود، دیگر جنبندهای در کوچه و بازار دیده نمیشد.
سرگذشت تهران- حسین شهیدیمازندرانی
ارسال نظر در مورد این مقاله