شاخه به شاخه

نویسنده


کسی که به مساجد رفت و آمد کند، یکی از هشت چیز را به دست می‌آورد: برادری که در راه خدا از او استفاده کند، دانش برگزیده، نشانه‌ای محکم، رحمتی که منتظر او بوده، سخنی که او را از نابودی حفظ کند، سخنی که او را به هدایت راهنمایی کند، یا به خاطر ترس یا شرم گناهی را ترک کند. این حرف‌ها افرادی موفق‌اند که آمادگی پذیرش و تغییر و انعطاف را داشته باشند. (آنتونی رابینز) ما نمی‌توانیم دیگران را تغییر دهیم. فقط قادر به تغییر دادن خود هستیم. (کائیزا ال هی) شما با گفته‌های‌تان سرنوشت‌تان را رقم می‌زنید. (کاترین پاندر) اگر ما خودمان را حاکم خویش بدانیم، حاکم خودمان می‌شویم. (امیل گوئه) هر مشکلی در دنیا با دو پرسش چرا و چگونه حل خواهد شد. (آنتونی رابینز) تا زمانی که دست از تلاش برنداشتی، بازنده محسوب نمی‌شوی. (مایک دیتکا) بالای نردبان موفقیت هرگز شلوغ نیست. (ناپلئون) نخستین گواهی‌نامه‌ی رانندگی نخستین گواهی‌نامه‌ی رانندگی در ایران در سال 1301ه‍.ش صادر شد. در آن زمان فقط 20 نوع علایم راهنمایی و رانندگی وجود داشت. اولین زنی که در ایران گواهی‌نامه‌ی رانندگی گرفت «خانم جهانبانی» بود که در سال 1319 موفق به دریافت آن گردید. کیک لیموترش کره 125 گرم رنده پوست لیمو 2 قاشق چایخوری پودر قند 200 گرم تخم‌مرغ 3 عدد آرد 150 گرم خامه 80 میلی‌لیتر با یک سوم لیوان آب لیموترش 2 قاشق مرباخوری طرز تهیه کره را با پودر قند و رنده‌ی لیموترش با هم‌زن برقی هم می‌زنیم. تخم‌مرغ‌ها را یکی‌یکی می‌افزاییم. آرد الک شده را با بکینگ‌پودر مخلوط شده، به آن می‌افزاییم. خامه را با آب لیموترش مخلوط می‌کنیم و به مواد می‌افزاییم. کیک را به مدت یک ساعت در قالب 22 سانتی‌متر در طبقه‌ی وسط فر با دمای 175 درجه سانتی‌گراد می‌پزیم. تفکّر طولانی لقمان گاهی از مردم جدا می‌شد و تنها در مکانی می‌نشست و غرق در دریای فکر و اندیشه می‌شد. ارباب او کنارش می‌آمد و می‌گفت: «ای لقمان! تو همواره تنها نشسته‌ای. برخیز به میان مردم بیا و با آن‌ها مأنوس باش!» لقمان در جواب می‌گفت: «تنهایی طولانی و فکر کردن برای فهمیدن نتیجه بخش‌تر است و اندیشیدن بسیار، دلیل راه بهشت است.» خواص کُندر امام رضا(ع): «کندر فراوان بخورید؛ آن را در دهان نگه دارید و نیک بجوید. برای من جویدن آن دوست داشتنی‌تر است؛ چرا که عقل را استحکام می‌بخشد و غذا را گوارا می‌سازد.» شوخی انگشت شصت دست حضرت امام، مقداری ناراحتی داشت. آقای دکتر عارفی، پزشکی را با تخصص مربوطه آورده بود. پزشک مزبور در ضمن سؤال‌ها و معاینه‌ها، دو دستش را جلو آورد و عرض کرد: «دست‌های مرا فشار دهید!» حضرت امام با لحنی خاص که هنگام شوخی و طنز به کار می‌بردند، با شیرینی ویژه‌ای فرمودند: «می‌ترسم دردتان بیاید.» و به دنبال آن تبسم زیبا و دل‌نشینی بر لبان مبارک‌شان نقش بست. پزشک متخصص که به ظاهر برای اولین بار آمده بود و تحت تأثیر ابهت حضرت امام، دست‌هایش لرزان و صدایش مرتعش بود، از هم باز شد، خنده‌اش گرفت و با آرامش به کار خود ادامه داد.
CAPTCHA Image