کوچه رنگین کمان


در تنهاترین شب تنهایی به دنبال روزنه‌ی نوری بودم که مرحم خستگی‌هایم باشد خستگی‌هایم که روان هستند در ذهن من تنهاترین خاطراتم را در گوشه‌ی اتاق می‌بینم آنان در تاریکی‌ها حبس شده‌اند و کلید ذهنم در دست حقایق اسیرند و من نمی‌دانم که چه کنم چگونه حقایق را پیدا کنم؟ آشفته و سرگردانم تیک تاک ساعت، ذهنم را می‌آزارد ای کاش همه چیز در سکوت می‌گذشت! تا برای روح آزرده‌ی من دوایی باشد. این کلید کجاست؟ آه، خدای من، کمکم کن! که تنهاترین تنها شده‌ام. کمکم کن!
CAPTCHA Image