یک حرف و دو حرف


اسدالله امرایی چهره‌ی شناخته شده‌ای در عرصه‌‌ی نویسندگی و خاصه ترجمه کتاب است. همچنین، آثار ارزنده‌ی او در بیش‌تر روزنامه‌ها و مجلات، گواه تلاش و انرژی خستگی ناپذیر او در کار ترجمه است. امرایی ۴۷ ساله، آذری زبان است، امّا در شهر ری متولد شده است. وی اولین اثر تألیفی خود را با نام «سیگار خاموش» با موضوعی اجتماعی، در سن ۱۵ سالگی در نشریه‌ی «پیک نوجوان» به چاپ رسانیده است و از آن زمان نیز همواره در زمینه‌ی ترجمه و تألیف، یکی از پرکاران و یکه‌تازان بدون ادّعا، به شمار می‌رود. در فرصتی که به طور کامل اتفاقی رخ داد، توانستیم گفتگوی کوتاهی با او در ارتباط با چگونگی و نقش ترجمه کتاب، داشته باشیم. *** بفرمایید از چه زمانی دست به ترجمه‌ی کتاب زدید؟ از سال ۵۸ بود که احساس کردم می‌توانم به کار ترجمه هم بپردازم. پس شروع کردم. نیاز اوّلیه‌ی یک مترجم، شناخت و آگاهی کافی از حداقل یک زبان خارجی یا به قول معروف، زبانی بجز زبان مادری است. شما آن را چگونه و کجا آموختید؟ مثل یک شاگرد محصل؛ منتها با پی‌گیری و مطالعه‌ی مستمر که به کار زیاد در زمینه‌ی کسب اندوخته‌های بیش‌تر ختم می‌شد، و این منحصر به دروسی که می‌خواندم نبود. در محیط درسی، درسی را به شما می‌دهند و در نهایت، امتحانی هم می‌گیرند. در این میان، اصل قضیه شما هستید که چگونه درس را خوانده و درک کرده‌اید. در پاسخ بخش دوّم سؤال هم باید بگویم من دانشجوی رشته‌ی زبان مدرسه‌ی عالی پارس بودم. این مدرسه‌ی عالی بعد‌ها به نام دانشگاه زبان و ادبیات فارسی معروف شد و پس از آن، به عنوان دانشگاه علامه طباطبایی به کار خود ادامه داد. چه شد که به کار ترجمه پرداختید؟ فقط علاقه. حالا هم سال‌هاست با ترجمه زندگی می‌کنم. زندگی کردنی که چند نوع است؛ یکی گذران لحظه‌های خوب در کنار کاری که به آن علاقه دارم، یکی گذران عمر به روش مثبت با کار مفید، دیگری گذران زندگی با درآمد حاصل از کار ترجمه و... یک کلمه درباره‌ی کتاب؟ کتاب در یک کلمه نمی‌گنجد. در دو کلمه چطور؟ (می‌خندد) یار مهربان. کتاب خوب، کتاب بد. آیا تعریفی دارید؟ تکلیف و تعریف کتاب خوب روشن است. هر کتاب مخاطب خاص خود را دارد. قرار نیست که همه‌ی کتاب‌ها سنگین و رنگین و آن‌چنانی باشند. علت اصلی استفاده از کتاب‌های ترجمه شده چیست؟ یا به عبارتی چرا باید از کتاب‌های ترجمه شده نیز برای مطالعه استفاده کرد؟ علت اصلی، عدم آشنایی بیش‌تر مردم دنیا، با زبان دیگر مردم درسایر کشورهاست. گذشته از این مسأله، مطالعه‌ی کتاب‌های دیگر کشورها، فرصت خوبی برای آشنایی با فرهنگ و شخصیت افراد روی کره‌ی زمین است. درباره‌ی نقش مترجم در این میان بد نیست اضافه کنم که مترجم نقش زبان اضافی مردم برای ارتباط با یکدیگر را دارد. زبانی که مردم دنیا را می‌تواند به هم مرتبط سازد. معیار ارزشی یک کتاب خارجی برای انتخاب و ترجمه‌ی آن...؟ در ابتدا، لذتی که مترجم بر اساس ارزش موضوع کتاب، از آن به دست می‌آورد، او را تشویق به ترجمه‌ی کتاب می‌کند. مورد بعد، امکان ارایه‌ی آن کتاب است. به نظر شما، استقبال از کتاب‌های ترجمه شده در میان نوجوانان، قابل توجه و مناسب است؟ راستش خیلی مطلوب نیست، چون تناسب‌های زیادتری می‌توانند وجود داشته باشند، امّا به هر حال، باید گفت وضع موجود، فعلاً غنیمت است. چگونه می‌توان سطح دانایی و دریافت نوجوان و جوان را در ارتباط با کار ترجمه تشخیص داد تا کتاب به سلیقه‌ی آن‌ها نزدیک‌تر شود؟ کار چندان مشکلی نیست. نوجوان‌ها و جوان‌های ما خیلی باهوش‌اند. قابلیت تشخیص‌شان هم از یک کار خوب فرهنگی بسیار بالاست. چرا بعضی از کتاب‌های ترجمه شده در ایران، سریع مشهور می‌شوند و بعضی نه؟ برای این‌که دقیقاً بستگی به نوع ترجمه‌ی کتاب دارد. اگر روان، صحیح و خوب ترجمه شده باشد، خیلی زود مسیر شهرت را طی خواهد کرد. در واقع کتاب‌هایی که زبان مردم باشند این‌گونه‌اند. تبلیغات هم از دیگر عوامل مؤثر و بی‌چون و چرای کار است. در پاسخ بالا به مسآله‌ای تحت عنوان «زبان مردم» اشاره کردید؛ توضیح بیش‌تری می‌دهید؟ منظورم فضای کار، خوبی و سلیس بودن ترجمه و چیزهایی از این قبیل است؛ به عبارتی، کتابی که برای خواننده، زبان راحتی دارد و او را در حین مطالعه، دچار مشکل نمی‌کند، زبان مردم را به خوبی پیدا کرده است. ترجمه‌ی خوب و روان چه نوع ترجمه‌ای است؟ ترجمه‌ای که ضمن وفاداری به متن اصلی، تا انتهای کار، پیام درست را به مخاطب برساند؛ یعنی به زبان معیار، یا همان زبان مردم، نزدیک باشد. آیا در این مدت، توانسته‌ایم در حد مطلوب، چنین مسأله‌ای را رعایت کنیم و خوانندگان آثار ترجمه شده را نسبت به مطالعه این‌گونه کتاب‌ها جذب نمائیم؟ خیر! ما خیلی عقب هستیم. این‌طور فعالیت‌ها همیشه به چگونگی سیاست‌های فرهنگی یک جامعه برمی‌گردد. عملکرد ما در این بخش، جالب نبوده است، و این عدم جذابیّت محدود به زمان خاصی هم نمی‌شود. ترجمه‌ی خوب و مطلوب، موضوعی است که به پی‌گیری و توجه خاص نیاز دارد. مشکلاتی که بر سر راه ترجمه قرار دارند، کدام‌ها هستند؟ مشکلات زیاد است. البته ناگفته نماند که نسبت به ۲۰ سال پیش این مشکلات کم‌تر شده است؛ چون به هرحال امکان دسترسی به کتاب و نویسنده، بیش‌تر شده است. در حال حاضر، ما امکان آن را یافته‌ایم تا نسخ اوّلیه‌ی بعضی از کتاب‌ها را قبل از چاپ، ببینیم و اظهار کنیم. با این حال، همان‌طور که در ابتدا گفتم، مشکلات زیادی در ارتباط با ترجمه‌ی کتاب‌ها وجود دارد که بخشی، شامل تجربه‌ی مترجم و بخش دیگر مربوط به همان مسأله‌ی سیاست فرهنگی است. برای جاندارتر شدن یک ترجمه‌ی خوب، چه می‌توان کرد؟ در قبل هم اشاره کردم. این مشکل، به مترجم برمی‌گردد؛ چون ترجمه‌ی خوب حاصل کار یک مترجم خوب است. ما مترجمانی داریم که وقتی کتاب‌شان را باز می‌کنی، آن‌قدر خوب ترجمه کرده‌اند که انگار کتاب از اوّل، به زبان فارسی نوشته شده است. البته عکس این موضوع هم گاهی مشاهده می‌گردد. مهارت مترجم در ترجمه، بیش‌تر اهمیت دارد یا قلم نویسنده در متن اصلی؟ هر دو مهم‌اند. گاهی یک مترجم آن‌قدر به کار خود تعهد دارد که حتی به سبک کار موجود در کتاب نیز توجه می‌کند؛ امّا بعضی، کاری به این حرف‌ها ندارند، و این برای خواننده، هم مشکل‌ساز است و هم در بی‌علاقه شدن او نسبت به کارهای ترجمه شده مؤثر. چرا بعضی از کتاب‌های موفّق، ناشناس باقی می‌مانند؟ کتاب موفّق، هیچ‌وقت ناشناس باقی نمی‌ماند؛ چون هرطور شده، راه خود را پیدا می‌کند. از طرفی، وقتی می‌گوییم کتاب خوب یا موفّق، یعنی کتابی که مخاطب خاص خود را به هرحال یافته است. پس می‌بینیم که کتاب خوب و موفّق، هیچ‌گاه و هیچ زمانی، ناشناس باقی نمانده و نخواهد ماند. برای علاقه‌مندان به کار ترجمه‌ی کتاب، چه حرفی دارید؟ تا می‌توانند بخوانند و ترجمه کنند. کسی که علاقه به کاری دارد، باید زیاد تمرین کند. دیگر آن‌که می‌توانند متن اصلی را ترجمه کرده و با متن خوبی که در قبل از سوی مترجمی کار شده، مقایسه نمایند. ترجمه‌ی یک کتاب شامل چه مراحلی است؟ نخست، خواندن دقیق متن که اگر مورد میل و علاقه‌ی مترجم واقع شد، آن‌ وقت کار روی آن شروع می‌شود. دیگر این‌که بهتر است متن ترجمه شده، برای گروهی خوانده شود تا به روانی و رسا بودن آن پی ببریم. در واقع، ترجمه، یک نوع آموزش قصه یا داستان‌نویسی و حتّی شعر می‌تواند باشد. و بالاخره آخرین سؤال؛ آیا کتابی در دست ترجمه دارید و یا ترجمه‌ی کتابی را به پایان رسانده‌اید؟ بله. خوش‌بختانه من در هیچ لحظه‌ای، از کار دور نیستم. نام آخرین کتابی را هم که ترجمه کرده‌ام، «پلک» است که انتشارات «لحن نو» آن را چاپ کرده‌. این کتاب مجموعه‌ای از داستانک‌هایی که به اندازه‌ی یک پلک برهم زدن است و بس.﷼
CAPTCHA Image