نویسنده
وقتی عاشقش باشی، بیهیچ چون و چرایی، بیهیچ امّایی، سر مینهی به اطاعتش، به قبولش، به فرمانش؛ و ابراهیم عاشق بود، که بیهیچ پرسشی، فرزندش را به فرمان او، به قربانگاه برد.
پدری فرزندش را قربانی کند؟ پدری گلوی جگرگوشهاش را به تیغ بسپارد؟ پدری از فرزندش دل بکند؟ جز عشق، کدام نیرو را توان چنین کاری است؟ جز عشق چه در رگهای ابراهیم جریان داشت؟ جز عشق چه در دم و بازدم ابراهیم فرو میرفت و بالا میآمد؟
آری اکسیر جاودانهی عشق بود که فرمان پروردگار را، به مِهر پدری رجحان داد و ابراهیم از آزمونی سربلند بیرون آمد!
خدایا عشق بلاشرط(1) را به ما بیاموز، آمین!
1) بدون شرط
ارسال نظر در مورد این مقاله