آسمانه - کوچه رو به رو


ما را می‌پذیرد‌؛ خیلی راحت و بی‌دغدغه‌. از جلیقه‌ی خبرنگاری و دوربین هم نمی‌ترسد و رک و پوست‌کنده جواب می‌دهد‌. به سراغش می‌رویم‌، به خاطر افکار صمیمی و دید متفاوتش به زندگی‌. اگر همیشه از اعداد فرار می‌کرده‌اید مصاحبه‌ی مارا بخوانید تا تصوّرتان از چارچوب خشک معلّم‌های فیزیک بشکند‌... * از خودتان برای بروبچّه‌های سلام بچّه‌ها بگویید‌! محمّد رضوانی‌پور هستم‌، اهل واجارگاه و ساکن کلاچای‌، متوّلد ۱۳۵۶. مدّتی کاردانی عمران خواندم‌، ولی به فیزیک تغییر رشته دادم‌. لیسانس فیزیکم را از دانشگاه شهید چمران اهواز گرفتم و هفت سال سابقه‌ی تدریس دارم. فرزند دوّم یک خانواده‌ی پنج نفره هستم. * چرا فیزیک‌؟ تقریباً علاقه‌؛ چون در دوره‌ی دبیرستان از فیزیک خوشم می‌آمد و چون زیاد در جامعه‌ی ما به طور کاربردی به آن پرداخته نمی‌شد‌. متأسفانه علاقه‌ی قشر جوان نسبت به آن رو به کاهش می‌رود‌. * چه‌قدر بچّه‌ها را دوست دارید‌؟ این بستگی دارد به خود دانش‌آموزان‌. معیار من مثل بقیه‌ی معلّم‌ها بیش‌تر مسائل رفتاری و اخلاقی است تا درس خواندن‌. * مهم‌ترین مشکل دانش‌آموزان ایران را در چه می‌بینید‌؟ عدم علاقه و بی توجّهی به مسائل آموزشی‌، نبود امنیت شغلی و مشاهده‌ی جوانان بیکار تحصیل کرده‌، کمبود فضاهای آموزشی و نبود تجهیزات آموزشگاهی کامل در آزمایشگاه‌ها. امّا به نظر من مهم‌ترین عامل‌، بی‌انگیزه بودن نسبت به تحصیل است‌. * در زمینه‌ی شغلی‌تان چه افتخاراتی داشته‌اید‌؟ افتخار خاصی نیست‌.‌(این تواضع آقای رضوانی مثال‌زدنی است‌.) ولی شرکت در سمینار آموزشی فیزیک در زیباکنار و همایش یک روزه‌ی معلّمان فیزیک استان گیلان از فعالیّت‌هایم بوده‌است‌. * بهترین دانش‌آموزی که تا حالا داشتید‌؟ یک دانش‌آموز داشتم که اسمش ختامی‌زاده بود‌. اوّلین تدریسم در ایلام‌. (لحن غمگین و متفکّر آقای رضوانی نشان می‌دهد که سخت به آن روز‌ها دل‌بسته است) دانش‌آموز مستعد‌، خلاق و باهوشی بود و لازم نبود همه چیز را آماده به او بدهیم‌. به معنای کامل مؤدب و فهمیده‌. گمان نمی‌کنم وضع مالی خوبی داشت‌؛ چون در آن‌جا وضع مالی هیچ‌کس خوب نبود‌. (آقای رضوانی هنوز غمگین حرف می‌زند‌.) * علم بهتر است یا ایمان‌؟ هر دو با هم خوب است‌. * اگر انیشتین را ببینید به او چه می‌گویید‌؟ (فکر‌، فکر‌، فکر‌. معلوم است آقای رضوانی از شنیدن چنین سؤال ذوق کرده‌است‌) دَمِت گرم‌! چون چیزهایی گفته‌است که همه در آن مانده‌اند‌. * دوست داشتید انیشتین بشوید‌؟ نه‌، چون رضوانی‌، رضوانی است نه انیشتین‌! * یک خاطره‌. یک روز داشتم با بچّه‌ها بازی می‌کردم‌. تیر یکی از قلاب‌سنگ‌ها خورد وسط چشمم‌. یک ماهی تفاله‌ی چای در آن می‌گذاشتم تا بتوانم هر صبح بازش کنم‌. (در جواب من که می‌پرسم شکایت نکردید؟ متواضعانه می‌گویند‌:)بی‌انصافی می‌شد اگر شکایت می‌کردم‌. * نظرتان راجع‌به این کلمات‌...؟ آقای رضوانی - سخت کوش و دل‌رحم امتحان - خوب انیشتین - نابغه سوسک - مزاحم (با لبخندی می‌پرسم مثل خبرنگارها؟ و آقای رضوانی صبورانه می‌خندد و ما را تا دم در بدرقه می‌کند‌) * آقای رضوانی‌! حرف آخر برای بچّه‌ها؟ درس خواندن ضرر نداره... وقتی از معلّم خوش‌اخلاق فیزیک‌‌مان جدا می‌شوم ناخودآگاه به یاد این حرف بزرگی می‌افتم که: «مردان بزرگ مثل کوه هستند‌. هرچه به آن‌ها نزدیک‌تر می‌شوی‌، ابهت و عظمت آن‌ها را بهتر درک می‌کنی‌.»
CAPTCHA Image