آسمانه - کوچه دوستی


دوست بهتر از جانم، سلام! سلامی به گرمی حرفهای زیبایت! امیدوارم حالت خوب باشد! من زینب عینی هستم. تا به حال سه داستان و چندین شعر برای آسمانه فرستادهام؛ یعنی فرستادن که نه، ولی خدمت سردبیر مجله آمدم و نوشتههایم را به ایشان دادم و به من قول دادند که نزد شما بفرستند. من از مهرماه با مجله و بخش آسمانه آشنا شدم و از همان ماه نوشتههایم را برایتان فرستادم. نمیدانم به دست شما رسیده یا نه؟ ولی اصلاً از شما انتظار نداشتم. آخر من با چه جونودلی برایتان این مطالب را فرستادم، ولی شما بیتفاوت یا آنها را نخواندهاید و یا اینکه اصلاً از آنها خوشتان نیامده. مطمئنم شما هیچکدام از نوشتههای بچّههای آسمانه را رد نمیکنید. یادم هست که در مجلهی آبانماه 86 در اوّل دفتر نوشته بودید که با خودکار مشکی یا آبی بنویسیم. به همین خاطر بود که من داستانم را با مشکی و بقیّه را با آبی نوشتم که بین آبی و مشکی دعوا نشود. راستش خیلی عصبانی هستم. آخر بین این همه نوجوان که برای شما داستان و شعر میفرستند، نباید آنهایی را که تازهواردند انتخاب کنید و مطالبشان را چاپ کنید. آخر خیلی از مطالب برای بچّههایی است که خیلی از نوشتههایشان چاپ شده، ولی بقیّه هم دل دارند. از نظر شما اینطور نیست. راستی خیلی دوست دارم در جشن تولد آسمانه شرکت کنم. نکند بگویید تازهوارد است باشه سال بعد. حالا چندتا از این نوشتههای جدیدم را برایت فرستادم. امیدوارم سریعتر آنها را بخوانی و بدون معطلّی داستان را نقد کنی و شعرها را چاپ . این را برای چندینبار میگویم: از اینکه نوشتههایم را در آسمانه چاپ نکردید خیلی عصبانی هستم. خواهش میکنم هر چه زودتر به حرفهایم رسیدگی کنید. راستی نمیدانم چند دقیقه وقتتان را گرفتم، ولی میدانم خیلی حرف زدم. امیدوارم خوابآلود و خسته نشده باشید. دوست عزیز، دیگه وقتت را نمیگیرم. فکر نکنید که من همیشه عصبانی هستم. اگر مطالبم را چاپ کنید، شاید تعجّب هم بکنید که چهقدر خندهرو هستم. راستی خواهر کوچکم که 11 سال دارد شعر میگوید و داستان. اگر بشه او هم عضو بچّههای مجله بشود! دوستتان دارم، خدا نگهدار، به امید دیدار! زینب عینیـ قم روز پنجشنبه بود که زنگ آخر، خانم مقدّی، معلّم پرورشی ما، به کلاس آمد و به ما گفت که باید دربارهی انقلاب و دههی فجر، مقالهای تهیّه کنید. از همینجا بود که من به فکر نوشتن مقاله و نامه برای تو افتادم. در ابتدا میخواستم مقالهام را تحویل مدرسه بدهم؛ امّا بعد، نمیدانم که چه فکری به سرم زد و تصمیم گرفتم این را برای تو بفرستم. این اوّلینباری است که من برای تو نامه مینویسم. و از تو میخواهم، اگر امکان داشته باشد، مقالهام را چاپ کنی. مهسا ملکیـ 14 سالهـ میانه سلامی با اشک، اشکی چون شمع، شمعی چون نور، نوری چون ماه و ماهی مثل تو، آسمانه جان! سلامی به وسعت اقیانوسها و تعداد تمام گلهای دنیا و زیباترین سلام، تقدیم تو باد، آسمانه جان! امید آن دارم که حالت سرشار از انرژی مثبت باشد، امیدوارم هماکنون مثل حال، سرشار از مطالب زیبا و جذّاب و خواندنی باشی؛ چون تمام نوجوانهای با ذوق با تو همکاری میکنند و تو مطالب آنان را چاپ میکنی تا ما بدانیم که چهقدر به ما اهمیّت میدهی! عزیزم! بدان برایت بهترین آرزو را از خدای منان خواستارم. عزیزم! برایت مطالبی نوشتم. از نظر خودم بد نیست. حال میخواهم نظر تو را بپرسم. اگر خوب بود، چاپ کن و نظرت را در مورد این بنویس! عزیزم! دوستت دارم. دوستت دارم. برایت بهترین آرزو را دارم! معصومه عظیمیـ قم الآن که من این نامه را مینویسم پشت در ماندهام و منتظر مادرم هستم تا با کلید از راه برسد. با خودم گفتم: «بهتر است که فرصت را غنیمت بشمارم و نامهای برایت بنویسم. چه کسی بهتر از تو!» از اینکه از مطلبهایم خوشت آمده و روی صفحهی دلت حکشان میکنی، خیلی خوشحالم. راستی از وقتی رنگی شدی خیلی خوشگلتر شدی. بهتر است اسمت را بگذارم آسمانهی رنگینکمانی. نمیدانم، شاید تقصیر ماست که مطلب برایت کم مینویسیم و به همین خاطر خیلی ناراحتی و از ناراحتی کمحجم شدهای؛ ولی از درد و دلهای دوستهای دیگر معلوم میشود از اینکه مطلبهایشان را چاپ نمیکنی گله دارند. ناراحت نشی، فقط میخواستم به عنوان یک دوست عیبهایت را با یکعالمه گل نرگس به تو هدیه بدهم. بعضی از داستانهای ترجمهی سلامبچهها خیلی جالب نیستند. جدول دو شماره هم مثل هم بود. اشکال ندارد. حتماً اشتباهی شده. بخشهای جدیدی که به مجله اضافه شده مثل شاخه به شاخه خیلی جالب است. در بخش اوّل مجله اگر میشود، پرواز با دعای عهد را چاپ کنید. طرح روی مجلهی شمارهی 218 و 217 خیلی جالب و دیدنی بود. یک خواهش دیگر هم داشتم، اگر امکان دارد مطالبی در مورد آقا امام زمان(عج) نیز بنویسید تا به برکت ایشان، مجله هر چه بیشتر مورد توجه دوستان دیگر قرار بگیرد و عطر گلهای نرگسی از ورقهایش استشمام شود. به امید ظهور آقا، شما را به خدا میسپارم. اللهّم عجّل لولیک الفرج کوثر نصیریـ قم من اوّلینباری است که برایتان نامه مینویسم و اوّلینبار سلامبچههای خرداد را خریدم. بدون تعارف مجلهی خوبی بود. فقط در صفحات از رنگهای مناسبی استفاده نشده بود. راستش نمیدانم برای شروع از چه چیزی استفاده کنم. منظور این است که اوّل چه چیزی را بفرستم؛ شعر، داستان یا نثر ادبی؟ بنابراین فقط دوتا را میفرستم؛ هم خاطره، هم داستان. من در کانون پرورش به کارگاه ادبی میروم. عضو مکاتبهای مرکز آفرینشهای ادبی هم هستم. از مشاور مجله هم کمک میخواهم! میخواستم بگویم من وقتی شعرم را در کلاس (مدرسه) میخوانم، یا داستانی که به مجله فرستادم و چاپ شده را نشان میدهم، یکی از بچهها و یکی از معلمها فکر میکنند من از جایی کپی کردهام یا رونویسی کردهام و میگویند من همین را جای دیگر خواندهام. در صورتی که شعر و داستان مال خودم بوده و از جایی ننوشتهام. از اینکه برایتان نامه نوشتم، خوشحالم. نیلوفر شهسواریانـ 13 سالهـ تهران راستش داشتم جواب تو را به نامهی خانم حسنیٰ عبدالهی میخواندم که نوشته بودی «اگر موضوع جدید به ذهنت آمد که توی آسمانه نیست، آن را برایمان بنویس». من هم فکری به ذهنم آمد. در 8 سال دفاعمقدّس افراد زیادی شهید یا مجروح شدند. بعضی هم شیمیایی شدند. از آن افراد بیشترشان نوجوانان بودند و مجلهی شما هم برای نوجوانان است. بعضی از کودکان هم تحتتأثیر گازهای شیمیایی به دنیا آمدند که شاید در حال حاضر از جرگهی نوجوانان باشند. در سنّ حساس نوجوانی، هر نوجوانی نیاز به یک الگوی زنده دارد، و این افتخارآفرینان میتوانند یک الگوی شجاعت، فقط برای نوجوانان بلکه برای بزرگسالان نیز باشند. شما در تمام موارد به فکر رشد عقلی و فکری نوجوان یا مخاطبانتان هستید، امّا از این حیث کوتاهی کردهاید. میتوانید حداقل یک داستان دنبالهدار در این موارد داشته باشید. میتوانید یکی از کتابهایی را که در مجله معرفی میکنید به صورت داستان دنبالهدار چاپ کنید. من هم شخصاًچند کتاب زیبا را به شما معرفی میکنم. 1ـ گردان چهار نفره 2ـ روزهای زندگی یک دیکتاتور نسبتاً بزرگ 3ـ بچّههای کلاس اوّل جیم 4ـ پاتک تدارکاتی 5ـ فرهنگ جبهه (طنز و گفتگو) راستی 2 یا 3 ماه پیش برایت نامه داده بودم، امّا حتّی اسمم را هم در لیست نامههای دریافت شده ندیدم. امیدوارم وقتی دوباره به دستم رسیدی، اسمم را در فهرستت ببینم. در ضمن یک پیشنهاد دیگر هم برایت دارم: اینکه به بچّهها در مورد رفاقت با دوستان ناباب هشدار دهید! یک چیز دیگر: اینکه یک بخش در مورد پاسخ به سؤالهای شرعی قرار دهید. حوریه بهرهمند من میخواستم سهمی در افزایش میانگین مطالعهی کشور داشته باشم؛ به خاطر همین سعی کردم مطالعهی کتابهای مفید و مجلات پرمغز را به دوستانم توصیه کنم. یک روز مجله رنگی و مفید و پربار سلامبچهها را برداشتم و به مدرسه بردم و خواستم، آن را به بچهها معرفی کنم که به فکرم رسید آن را به معلّم پرورشیمان نشان دهم، بلکه در معرفی آن کمکم کند. معلّممان وقتی مجله را دید، ابتدا نگاهی به اسمش کرد و البته ناگفته نماند که نتوانست اسم مجله را بخواند؛یعنی در خواندن سلام آن وا ماند، که در این لحظه من به یاریاش شتافتم. بعد از اینکه نگاهی به مجله انداخت گفت که باید مجله را به مدیرمان نشان دهم. از این کار طفره رفتم و گفتم مجله را خودم معرفی میکنم؛ امّا معلّممان راضی که نشد هیچی، تازه گفت این کار در مدرسه قدغن است و آوردن مجله ممنوع است. بالاخره پایم به میز مدیر کشیده شد و مطالب مجله را برای خانم مستوفی شرح دادم تا بلکه اجازه دهد مجله را معرفی کنم. او هم بعد از تورقی کلّی گفت که نباید مجله را حتّی از طرف خودم هم معرفی کنم. کفرم درآمده بود. نزدیک بود با فریادی که قرار بود سر مدیرمان بکشم، پروندهام را زیر بغلم تجسم کنم که البته خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکردم، خودم را کنترل کردم. خلاصه در آخر خانم مستوفی گفت که مطالب جالب مجله را بنویسم و به بُرد بزنم، و فکر کرد که نهایت لطف را به من کرده است. من هم با خودم گفتم: «مگر من بیکارم.» و در همانجا تصمیم گرفتم که مجله را از طرف خودم به بچهها معرفی کنم و همین کار را هم کردم. 2 نفر روی خوش نشان دادند. همان موقع از فرم اشتراک مجله 2 برگه کپی کردم و با دردسر فراوانتر از صبح آن روز 2 مُهر مدرسه را زیر آن چاپاندم. مدیرمان با تردید و با زور مهر مدرسه را درآورد و زیر برگهها زد. فاطمه سپاسیـ 15 سالهـ اراک با سلام! دوستان عزیزم در مجلهی سلامبچهها خدا قوّت! امیدوارم که در همه حال و در هر جا که هستید شاد و خوشحال باشید. یک گلهای از شما دارم: چرا اینقدر صفحات آسمانه کم شده است؟چرا بچّههای آسمانه دیگر حرف دل خود را نمیزنند و با یکدیگر غریبه شدهاند؟پس بگذارید که من این حرفها را شروع کنم. تابستان شروع شده. البته من تا آخر خرداد در حال خواندن برای مدرسهی بالاتر بودم و هنوز که هنوز نتیجهاش نیامده و هنوز هم کلاسهایمان شروع نشده. خیلی حوصلهام سر رفته. نمیدانم که چهکار کنم. اصلاًخیلی کسل هستم. دوستان عزیزم در مجلهی سلامبچهها لطفاً سرگرمی یا مسابقهای در مجله بگذارید که تا ما سرگرم شویم. راستی از آن داستانی که فرستادم چهخبر؟در ضمن برایتان یک داستان هم فرستادم. امیدوارم با چیزی که فرستادم غافلگیر شده باشید. ملیکه حاجیانـ ساری آسمانه جان سلام! زیاد به مغزت فشار نیار. منو نمیشناسی. من تازهی تازه دوست شما شدم. البته قبلاً یکیـ دوتا نامهی ناقابل نوشته بودم؛ امّا حالا میخوام رابطهام با تو محکمتر بشه تا انشاءالله بتونم عضو افتخاری مجله بشم. امروز داشتم مجلهی مهر سال 86رو ورق میزدم، دیدم اِ... تولدت توی ماه مهره! پس تصمیم گرفتم دست بهکار شم و چندتا هدیهی کوچیک البته اگر پذیراش باشی برات بفرستم. اِ... چرا میخندی؟ به دستخطم میخندی؟ یا به کادوهایی که میخواهم برات بفرستم؟ هان؟... راستی یکی از اشتباههای شمارو بگم؛من قبلاًیه نامه نوشته بودم که از قم بود و هستم؛امّا شما درج کرده بودید عاطفه اللهاکبری از مشهدمقدس. خواستم گفته باشم ایندفعه دقّت کنید بزنید «قم». عاطفه اللهاکبریـ قم ... مجله رنگی شده با همان کیفیت کاغذ، چهقدر تصاویرش زیباست. وقتی آن را ورق میزنی انگار تصاویرش پرواز میکنند. به تمام کسانی که برای مجله زحمت میکشند آفرین میگویم... اگر میشود لطف کنید و بگویید برای همکاری با آسمانه چهکار میتوانم انجام دهم و در چه زمینهای همکاری کنم؟ فاطمه سپاسیـ 15 ساله ـ اراک ... دوست دارم در مور تأثیرات مثبتی که آسمانه بر من گذاشت صحبت کنم. از وقتی که از تبریز به قم آمدم حوصلهی هیچکس و هیچچیزی را نداشتم؛ امّاآسمانه باعث شد از این حالت دربیایم... صدری علیزادهـ قم میدانی الآن چهجوری شدم؟ اگر بیایی قیافهام را ببینی، دهنم باز مانده، چشمهایم گرد شده، خشکم زده، میگویی این همان سلامبچّههای خودمان است که رنگی شده؟ عالی است! محشر است! حرف ندارد! سیدهنرگس نظامالدینـ 15 سالهـ اصفهان ... هنوز یک سال نشده که تو را میخوانم و اوّلینبار است که برایت نامه مینویسم؛ ولی آنچنان بر دلم تأثیر گذاشتهای و عاشقت شدهام که نمیتوانی تصوّرش را هم بکنی... خیلی دوست دارم ده دوازده صفحه به آسمانه اضافه شود، با اینکه برای شما مقدور نیست؛ ولی کاش میشد! نرگس آقابیگیـ 12 سالهـ اهواز پاسخهای آسمانه دوست آسمانیام، مهسا ملکی آسمانه منتظر مطالب جدید و بهتر از تو است. آسمانه خوشحال است که دوست خوبی مثل تو پیدا کرده. مقالهات خوب بود؛امّا سعی کن برای نوشتن از مطالبی استفاده کنی که بیشتر با آن سر و کار داری و برایت ملموس است. منتظر نوشتههای دیگرت مثل داستان، متن ادبی، آرزو و..هستم. یار جدید آسمانه، زینب عینی میدانم به خاطر طول کشیدن چاپ اثرت عصبانی هستی. باید به آسمانه حق بدهی؛ چون آنقدر دوست دیگر در نوبت هستند که گاهی شرمنده میشود. چند نکته را لازم است یادآوری کنم. اوّل اینکه مطالبت را سعی کن در یک طرف کاغذ بنویسی. همین که آثار شما چاپ میشود خودش کلّی جشن تولد است. خواهر کوچک شما هم میتواند قلم و کاغذ بردارد و به کوچههای آسمانه سر برند. سعی میکنیم از این مهمان جدید هم پذیرایی کنیم. شعرهایت را هم خواندم. نیاز به مطالعه داری. چون از نظر وزن، کمی مشکل داشت. در این شماره هم میتوانی قسمتی از مطالبت را هم ببینی. رفیق آسمانه، معصومه عظیمی آسمانه با مطالب شما انرژی مثبت میگیرد. از مطالب خوبت هم استفاده خواهم کرد. دوست پشت در مانده، کوثر نصیری نمیدانی چهقدر این نامه به دل آسمانه چسبید. میدانی چرا؟ چون از یک لحظهی بیهوده، یک لحظهی خوب خلق کردی. میتوانستی تا آمدن مادر همینطور وقتت را تلف کنی؛امّا به خوبی از آن استفاده کردی. آسمانه دوست دارد مطالب همهی بچّهها را چاپ کند، امّا بعضی مطالب قابل چاپ نیست و نویسندهاش باید بیشتر تلاش کند. از نکاتی هم که گفتی ممنونم. در آسمانه، کوچهای هست به اسم کوچهی دلگشا. در این صفحه میتوانی مطالب امام زمانی را بخوانی؛ حتّی میتوانی خودت هم مطلب بفرستی. دوست عزیز آسمانه، نیلوفر شهسواریان این مشکلی است که در ابتدای نویسندگی وجود دارد. تو باید آنقدر بنویسی تا باورشان شود که میتوانی اثر از خودت خلق کنی. اصلاًمیتوانی بهشان بگویی اگر این مطلب را جایی خواندی، برایم بیاور و ثابت کن مطلب مال من نیست. از نوشتن و این حرفها خسته نشو. به کارت ادامه بده. رفیق پر پیشنهاد، حوریه بهرهمند تازگی در سلامبچهها صفحهای باز شده به اسم سنگر به سنگر که در مورد دفاعمقدس است. بخش دیگری به اسم جوانه در مجله است که به سؤالهای شرعی پاسخ میدهد. سعی میکنیم در مورد پیشنهادهای دیگرت، مطلب به مجله اضافه کنیم. دوست پرتلاشم فاطمه سپاسیـ اراک برای همکاری با آسمانه تمام راههای ممکن باز است: داستان، شعر، خاطره، آرزو، عکس، گزارش، نقد، طنز و... منتظر نوشتههایت هستم، همین الآن! دوست من سیدهنرگس نظامالدینـ اصفهان سلامبچّههاست دیگر، همیشه در حال تحوّل و پیشرفت است به همّت و تلاش سردبیر محترم و همکاران متعهدش. دوستم نرگس آقابیگیـ اهواز آسمانه هم تو را دوست دارد. آسمانه با همین تعداد صفحهها برای خودش جهانی است، مگر نه؟
CAPTCHA Image