آسمانه کوچه بارون


شوخی با گلهای ورزشی ـ دروازهبان، گُل به هدر رفته را کنار دروازه، پر پر کرد. ـ باد سرزده وارد زمین بازی شد و گلهای کاغذی را با خود برد. ـ تیم حریف با پرتاب گل میخک، توپ را در زمین بازی پنچر کردند. ـ دروازهبان با آبپاش، گلهای کاشته شده را آبیاری کرد. ـ بازیکنهای موفق از بس گل گفتند و گل شنیدند، گوشیهایشان بوی گل گرفت. ـ داور، میان توپ جنگی و توپ فوتبال، صلح برقرار کرد. ـ زنبورعسل، هیچوقت گلِ بازی را نمیبوید. ـ بوقچی با چند گل شیپوری، به دیدن بازیکن موفق رفت. ـ گلفروش با پرتاب چند شاخه گل میخک، لباس دروازهبان را پاره کرد. ـ باغبان پیر با واژهی گل، زیباترین نامه را برای دروازهبان نوشت.
CAPTCHA Image