)
جوانه
سمیرا زرقانی
شبیه قُل‌قُل چشمه
شبیه نم‌نم باران
شبیه هرچه که خوب است
و یاد می‌کنم از آن
تو اتفاق می‌افتی
شبیه رویش پونه
صبور و ساکت و آرام
بگو چه‌طور؟ چگونه؟
چه وقت می‌رسی از راه؟
ندارم از تو نشانه
چگونه آمدی اصلاً؟
زدی چه‌طور جوانه؟
*****
بهار مهربان
فائزه رسکتی
بغض می‌کند درخت
وقت رفتن است
روزها چه زود می‌رسند
ابرها چه تند می‌دوند
لحظه‌ای بایست
دست‌های خالی مرا بگیر
فکر کن
به آن بهار دوردست
بغض می‌کند پرنده‌ای
روی شاخه‌ی درخت
خیره می‌شود به کوه و ابر و آسمان
فکر می‌کند به یک بهار دوردست مهربان
****
سفره‌ی ما
سهیلا کامیاب
سفره‌ی هفت‌سین ما امسال
مهربان بود و خرم و خوش‌حال
مثل خورشید نورباران بود
نور آن از کلام قرآن بود
سبز بود و بهاری و خوش‌بو
سیب بود و سماق با سمنو
سیب قرمز به ناز می‌خندید
ماهی سرخ شاد می‌رقصید
سرکه بود و سماق و سکه‌ی زرد
تخم‌مرغی به شکل یک زن و مرد
سفره‌ی هفت‌سین بهاری بود
غصه از قلب ما فراری بود
****
عید آمده عید
شهلا شهبازی‌حسابی
لبخند را در کوچه‌ها تقسیم کرده
گنجشک‌های شاد و کوچک را
مهمان دست مهربان سیم کرده
عطر شکوفه در حیاط خانه‌ها جاری است
دیگر نشانی از زمستان نیست
)
ارسال نظر در مورد این مقاله