آن سوار، تولد، آسمان - هفت سین

آن سوار، تولد، آسمان - هفت سین


آن سوار

زهره دشتی‌درخشان

کسی به شهر غم آمد

که سبز بود و سوار

کمی شبیه درختان

درست مثل بهار

*

به دست‌های نجیبش

سبد سبد گل یاس

به برگ‌های نگاهش

غزل غزل احساس

*

سوار اسب سبک‌بال ابرها آمد

غریبه بود ولیکن چه آشنا آمد!

*

رسید و شهر پر از چهچه قناری شد

پر از سرور و پر از نور شد

بهاری شد!

*

به سنگ‌فرش خیابان

گلیم گل رویید

میان شهر و شقایق

دوباره پل رویید

*****

 

تولد

مریم هاشم‌پور

دوباره توی کوچه‌ها

پر از فرشته می‌شود

و اسم تو- بزرگ- روی بال‌های‌شان

نوشته می‌شود

دوباره هر کجای این زمین

شکوفه می‌دهد سلام و انتظار

چه جشن پرگلی است

تولد تو... ای بهار!

*****

 

آسمان

غلامرضا بکتاش

مثل یک گنجشک زد

بال تا سرچشمه‌ها

دست و صورت شسته است

آسمان در چشمه‌ها

 

بی‌تو حتماً بسته بود

دست و بال آسمان

بی‌کبوتر مانده بود

گنبد رنگین‌کمان

*****

 

هفت‌سین

سیدمحمد هاشمی

صبح تا حالا کنار من

دائماً سرگرم کاری بود

خسته بود و باز می‌خندید

خنده‌ی مادر بهاری بود

 

پاک کرده شیشه‌ها را خوب

بوی گل در خانه پیچیده

میوه و بشقاب و چاقو را

با سلیقه گوشه‌ای چیده

 

هفت‌سین را در کنار هم

خوب روی سفره‌ای چیدم

بعد هم پیراهن نو را

بر تنم با شوق پوشیدم

 

با نگاه ساده‌اش وقتی

روی سفره هفت‌سین را دید

خستگی از چهره‌اش پر زد

آفرین گفت‌ و مرا بوسید

CAPTCHA Image