سعیده موسویزاده
● کفشم روی چمنها راه رفت و سبز شد، چهطور خون آنها را به گردن گرفت!
● جایی که رود زندگی میکند رودخانه است، آنجا که میمیرد، کویر.
● ابر، آسمان دودی را شست و روی رنگینکمان پهن کرد.
● دود را از هر طرف بخوانی دود است؛ اما رود را که برعکس کنی، دور میشود.
● یک پرتقال روی میز بود، شاید میز به جنگل فکر کرده بود.
● نیمکت به باران فکر کرد، شاخه داد، جوانه زد.
● رفتگر به درختها شب بخیر گفت، درختها هوای تازه به او هدیه دادند.
● هرچه میگذرد دریاچهها بانمکتر میشوند و کوچکتر.
● دریا برای ساحل گوشماهی آورد، ساحل بطریهای خالی را به او داد.
● دریا پر از بطریهای خالیای بود که هیچ نامهای را به هیچ جا نمیبردند.
ارسال نظر در مورد این مقاله