هزارتا تیله

10.22081/hk.2018.22725

هزارتا تیله


مترجم: سیدشهاب‌الدین مدرسی

 

هرچه سنم بیش‌تر می‌شود، بیش‌تر از شنبه‌ها لذت می‌برم. شاید این احساس به‌ خاطر هیجان و آرامشی است که در اوایل شروع یک روز جدید وجود دارد یا شاید هم این شادی به دلیل استراحت در یک روز تعطیل است. به هر حال، نخستین ساعت‌های صبح‌های شنبه برای من بسیار لذت‌بخش است.

شنبه‌ی چند هفته پیش، روزی که مثل شنبه‌های دیگر شروع شد، یکی از درس‌هایی را که زندگی در هر لحظه به انسان ارائه می‌کند، گرفتم. فنجان قهوه‌ی داغ که بخار از آن بلند می‌شد در یک دستم و روزنامه‌ای که هر روز صبح منتشر می‌شد در دست دیگرم بود و لخ‌لخ‌کنان به طرف آلونک زیرزمین می‌رفتم.

وقتی پیچ ِموج روی رادیو را چرخاندم تا به شبکه‌ای که صبح‌های شنبه اخبار داغ روز را پخش می‌کرد گوش بدهم، به موجی با سیگنالی فوق‌العاده رسیدم که پیرمردی با صدای گرم و زیبا صحبت می‌کرد. لحن صدای پیرمرد، جذاب و گیرا بود.

به نظر می‌رسید در حال پخش برنامه‌ای مربوط به کسب‌وکار باشد. مدام از هزار عدد تیله صحبت می‌کرد. وسوسه شدم و موج رادیو را برای گوش دادن به حرف‌هایی که پیرمرد می‌گفت، نگه داشتم. احساس کردم مخاطب حرف‌های او هستم.

- خب، به نظر می‌رسد که با کارت درگیر هستی. مطمئنم که حقوق خوبی دریافت می‌کنی؛ اما ناراحت‌کننده است که باید از خونه و خانواده‌ات دور باشی. منصفانه نیست که یک جوان مجبور باشد شصت ‌الی هفتاد ساعت در هفته برای به دست آوردن حقوقی ناکافی، کار بکند.

پیرمرد در رادیو ادامه داد: «اجازه بده مطلبی را بهت بگم، موضوعی که به من کمک کرده تا دیدگاه خوبی روی اولویت‌های زندگی‌ام داشته باشم...»، و شروع کرد به توضیح نظریه‌اش درباره‌ی هزارتا تیله.

- ببینید، من برای حرف‌هایی که می‌زنم، فکر و یا به قول خودمونی حساب و کتاب کردم، یک انسان به طور متوسط حدود 75 سال عمر می‌کند. می‌دونم که برخی افراد بیش‌تر و برخی کم‌تر زندگی می‌کنند؛ اما به ‌طور متوسط انسان‌ها حدود 75 سال زندگی می‌کنند، 75 رو در 52، یعنی تعداد شنبه‌های یک سال ضرب کردم و به عدد 3900 رسیدم که تعداد شنبه‌هایی هست که یک فرد به طور متوسط در تمام عمرش دارد. با من همراه باش، دارم به بخش مهمش می‌رسم.

پیرمرد ادامه داد: «این باعث شد تا به همه‌ی جزئیات زندگی‌ام تا 55 سالگی فکر کنم. من تا اون زمان بیش از 2800 شنبه از زندگی‌ام را گذرانده بودم. داشتم فکر می‌کردم، که اگر تا 75 سالگی زندگی می‌کردم فقط چیزی حدود هزارتا شنبه باقی مونده بود تا لذت ببرم. بنابراین به مغازه‌ی اسباب‌بازی‌فروشی رفتم و همه‌ی تیله‌هایش را خریدم. با رفتن به سه‌تا مغازه‌ی اسباب‌بازی‌فروشی توانستم هزارتا تیله جمع کنم. اون‌ها رو خونه بردم و داخل محفظه‌ی پلاستیکی شفاف و بزرگی درست این‌جا داخل کیسه‌ی لوازمم گذاشتم. از اون به بعد، هر شنبه یک تیله رو بیرون می‌آوردم و دور می‌انداختم. فهمیدم که با دیدنِ کم شدن تعداد تیله‌ها، بیش‌تر روی چیزهای بااهمیت زندگی‌ام تمرکز می‌کنم. روی زمین، تماشا کردنِ به پایان رسیدن لحظات عمرتون به شما کمک می‌کند به اولویت‌هاتون در زندگی بیش‌تر فکر کنید.

حالا قبل از این‌که خداحافظی بکنم، نکته‌ی آخر را به شما می‌گم. امروز صبح، آخرین تیله رو از محفظه بیرون آوردم. متوجه شدم که اگر من این کار رو تا شنبه هفته‌ی بعد ادامه بدم، این یعنی به من یه‌کم وقت اضافه داده شده و چیزی که همه‌ی ما می‌توانیم ازش استفاده کنیم، همین یه‌کم زمان بیش‌تر هست. از این‌که با شما صحبت کردم، خوش‌حال شدم. امیدوارم زمان بیش‌تری را با خانواده‌تون بگذرانید، مرد 75 ساله، روز بخیر.»

نویسنده: ناشناس

 

فهرست مطالب

CAPTCHA Image