خداوندا گنهکاریم جمله
ز کار خود در آزاریم جمله
به ذکر خود بلندآوازهام کن
رفیق لطف بیاندازهام کن
به گل مگذار تخم آرزویم
دهش سرسبزی از آب وضویم
نگاهی کن که رو آرم به سویت
رهی بنما که جا گیرم به کویت
که جرم من چو جرم دیگران نیست
گناهم چون گناه این و آن نیست
به چشم مرحمت سویم نظر کن
شفیع جرم من خیرالبشر کن
قسمتی از مثنوی ناظر و منظور، سرودهی وحشی بافقی، شاعر قرن دهم هجری قمری
ارسال نظر در مورد این مقاله