عبدالله مقدمی
یک جهان را کرده اشغال آشغال
کرده ما را زیر خود چال آشغال
تا رسد ماشین آشغالی به داد
بوی خود را کرد ارسال آشغال
گربهها و موشها در سور و سات
از بساط خویش خوشحال آشغال
کل کوچه گشته مدهوشش شدید
تازه کلی میکند حال آشغال
هرچه توی سطل آشغالی کم است
هست جایش در خیابان آشغال
خورده و ناخورده گاهی میرود
نصف بقالیِ بقال آشغال!
نو میآید چون به بازار، اینچنین
میشود اسبابِ پارسال آشغال
از پذیرایی به سرعت کم شود
گم شود فیالحال از هال آشغال
بیکلاس است آنکه از مرغش نشد
کل ران و نصفی از بال آشغال
ظرفها یکبارمصرف چون شدند
هی گرفته یال و کوپال آشغال
میشود تولید هر شب تا سحر
با همین افکار و افعال، آشغال
صبح تا شب هم بسازند البته
پشت هم هی فرز و فعال آشغال
بیخیال مال دنیا، آخرش
میشود یک روز اموال آشغال...
ارسال نظر در مورد این مقاله