دل سفالی
مهدی مرادی
دلم گرفت و برایش
به هر بهانه نوشتم
به هر بهانه که میشد
کمی ترانه نوشتم
نوشتم ای دل تنها!
چهقدر حوصله داری؟
ببین که تا نشکستن
هنوز فاصله داری
درون سینهی تنگم
تو یک پرندهی لالی
نه اهل شوری و خواندن
نه میزنی پر وش بالی
تو از گِلی و در آتش
تمام عمر نشستی
سفال قیمتی من
چهقدر ساده شکستی
من از شکست تو اما
به هر بهانه نوشتم
تو عاشقانه شکستی
من عاشقانه نوشتم
ستایش خدا
زهرا وثوقی
شاپرک وضو گرفت
با دو بالِ نرم و ناز
در مقابلِ خدا
خواند روی گل نماز
ابر با دو چشم خیس
گفت ای خدای پاک
سجده میکنم به تو
چکه چکه روی خاک
حرف میزند درخت
با خدای مهربان
دستهای سبزِ او
رفته سوی آسمان
بچگیهای ما
مریم اسلامی
ما سهتا
توی این قاب عکسیم
بچگیهای ما
دوست بودند با هم
بچگیهای ما مثل آهو
در خیال علفزارها میدویدند
رود را میفشردند
باد را میگرفتند
سنگ را میشنیدند
ما سهتا باز جمعیم اما
بچگیهایمان دیر کرده
شیطنتهای ما
توی این قاب جدی
زیر این شیشهی منضبط
گیر کرده
انشای یک ابر
سعیده اصلاحی
میتوانی تصور کنی ابر
معنی گریهاش، خنده باشد؟
باورت میشود گاه گاهی
ابر هم یک نویسنده باشد؟
***
آشنا میشود خاکِ کوچه
با حروف الفبای یک ابر
بعدِ باران، به هر نقطهی خیس
میتوان گفت انشای یک ابر
ارسال نظر در مورد این مقاله