یادگار پدر، دریا، از هر قبیله، هر نژاد، روز شنی (ص 22و23)

یادگار پدر، دریا، از هر قبیله، هر نژاد، روز شنی (ص 22و23)


یادگار پدر

اکرم‌السادات هاشمی‌پور

پدرم یک عصای زیبا داشت

یک عصا که همیشه با او بود

مثل یک دوست، مثل یک همراه

مهربان و تمیز و خوش‌بو بود

***

توی دست پدر سرش پایین

پا به پای پدر قدم می‌زد

بعضی اوقات هم که با شوخی

مشق‌های مرا به هم می‌زد

***

گاهی او را پدر رها می‌کرد

یاد پای خودش که می‌افتاد

وقتی از دست او جدا می‌شد

گوشه‌ای از اتاق لم می‌داد

***

پدرم رفته و عصایش هست

باید آن را کنار بگذارم

مثل تسبیح و مُهر و سجاده است

یادگاری که از پدر دارم

 ****************

دریا

غلامرضا بکتاش

دریا تهوع داشت

از بوی صیادان نفت و روغن و قیر

بالا می‌آورد

دلفین و کوسه، ماهی ‌شیر

افسوس، دریا خورده کفگیرش ته دیگ

در ردپای کفش صیادان ساحل

چیزی نمانده جز کمی ریگ

***************

از هر قبیله، هر نژاد

طیبه شامانی

وقتی که آدم می‌تواند

روی زمین گندم بکارد

مین کاشتن با بغض و کینه

روی زمین معنا ندارد

 

هر آدمی هر جای دنیاست

از هر قبیله، هر نژادی

اندازه‌ی هم سهم دارند

از آب و خاک و حس شادی

 

ای کاش می‌شد توی دنیا

در هیچ جا جنگی نباشد

دستان ما جای گلوله

در مرزهامان گل بپاشد

************

روز شنی

مریم اسلامی

حوصله نداشتم

روی مبل راحتی نشستم و

تکیه داد

تنبلی به پشت من

حیف شد

من نگاه کردم و تمام روز

لحظه‌ها

مثل دانه‌های شن

ذره ذره

ریخت از میان مشت من

CAPTCHA Image