نذر کتاب (ص 4)، ویرایش روح و جان (ص 5)

نذر کتاب (ص 4)، ویرایش روح و جان (ص 5)


نذر کتاب

سعید نریمانی

گرفتار است. به هر دری که می‌زند بسته است. این مشکل، فکرش را خیلی به خود مشغول کرده است. مدام از خود می‌پرسد چرا؟ گره کار کجاست؟ پس چه شد؟ چرا گشایشی حاصل نمی‌شود؟ از خانه خارج می‌شود، بلکه هوایی به سرش بخورد. شاید برای لحظه‌ای هم که شده از این فکر و خیال رها شود. به راه می‌افتد؛ کوچه، محله و خیابان. می‌رود؛ اما سرش پایین است. می‌رود؛ اما هم‌چنان به فکر حل مشکلش است. ناگهان صدای بوق اتومبیلی فکر و خیالش را از هم پاره می‌کند. به خود که می‌آید، می‌بیند از پیاده‌رو خبری نیست. وارد خیابان شده است. به سرعت خود را به آن سوی خیابان می‌رساند. ترسیده است. خجالت‌زده است. به این‌طرف و آن‌طرف نگاهی می‌اندازد. می‌خواهد ببیند کسی او را دیده است. نَه، سَرِ هر کس به کار خودش است. کسی به او توجهی نمی‌کند. نفسی می‌کشد. می‌خواهد به راهش ادامه بدهد. ناگهان چشمش به نوشته‌ی روی آگهی‌نما (بیلبورد) می‌افتد که در مقابلش نصب شده است. روی آن نوشته شده است: همایش نذر کتاب برای دانش‌آموزان نیازمند، یک‌شنبه‌ی هفته‌ی آینده، مسجد امام حسن مجتبیm.

نذر کتاب؟ این چه نوع نذری است؟ همه‌جور نذر دیده است؛ اما این یکی خیلی برایش تازگی دارد. کنجکاو شده است. می‌خواهد زودتر بداند که این نذر چیست؟ اما امروز دوشنبه است. تا یک‌شنبه، شش روز دیگر باقی مانده است. نمی‌تواند تا آن روز صبر کند. آدرس را یادداشت می‌کند. به سمت مسجد به راه می‌افتد، بلکه پاسخ سؤالش را بگیرد. در راه مدام از خود می‌پرسد: «نذر کتاب؟ نذر کتاب یعنی چه؟ نذر کتاب دیگر چه نذری است؟» به مسجد می‌رسد. وارد می‌شود. امام جماعت مسجد با چند نوجوان در حیاط مسجد مشغول صحبت کردن هستند. جلو می‌رود. سلام می‌کند. احوال‌پرسی که تمام می‌شود، سؤالش را از امام جماعت مسجد می‌پرسد. می‌گوید جایی دیده است که نوشته‌اند یک‌شنبه‌ی هفته‌ی آینده، همایش نذر کتاب برای دانش‌آموزان نیازمند، مسجد امام حسن مجتبیm. می‌پرسد که نذر کتاب چه نوع نذری است؟ نذر پول برای فقرا، نذر غذا برای یتیمان، نذر پوشاک برای کودکان بی‌سرپرست، نذر شربت برای عزاداران امام حسینm، نذر ختم قرآن، نذر ختم صلوات و... دیده است؛ اما نذر کتاب تا کنون ندیده و نشنیده است. می‌گوید که برایش خیلی تازگی دارد. امام جماعت لبخندی می‌زند و برایش توضیح می‌دهد که عده‌ای برای سلامتی امام زمانk کتاب نذر می‌کنند. عده‌ای هم برای روای حاجت‌ها و رفع مشکلاتی که دارند. می‌گوید کتاب‌هایی که نذر و اهدا می‌شوند، یا نو هستند و یا دست دوم؛ یا درسی هستند، یا علمی، یا کمک‌آموزشی و یا هر سه. می‌گوید که معمولاً هم کتاب‌ها به دانش‌آموزان نیازمند مناطق محروم اهدا می‌شوند. توضیحات امام جماعت مسجد که تمام می‌شود با خود می‌گوید، عجب کار خوبی است نذر کتاب برای دانش‌آموزان نیازمند! عجب کار پسندیده‌ای است نذر کتاب برای دانش‌آموزان نیازمند مناطق محروم! از امام جماعت برای توضیحاتی که به او داده است تشکر می‌کند. خداحافظی می‌کند، می‌رود و در گوشه‌ای از حیاط مسجد می‌نشیند. به فکر فرو می‌رود. ندایی از درون به او می‌گوید گره کارَت با این نذر باز می‌شود. حتماً قرار است این گره کور با این نذر باز شود. خیابان، اتومبیل، بوق، آگهی‌نما، نذر کتاب و... این‌ها همه نشانه هستند. همان‌جا نذر می‌کند. چهارده کتاب به نام چهارده معصومU، برای دانش‌آموزان نیازمند مناطق محروم، به نیت برطرف شدن مشکلی که دارد. حالا دیگر آرام است و مطمئن از این‌که...

==============

ویرایشِ روح و جان

رامین باباگل‌زاده

شغل من ویراستاری است. «ویرایش» دانشی است که به درست کردن نادرستی‌ها، رفع کاستی‌ها، روان کردن و فارسی‌سازی نوشته‌ها می‌پردازد.

در زندگی یک ویراستار، اتفاق‌های جالبی رُخ می‌دهد؛ مثلاً وقتی پیامک می‌فرستد، پس از نوشتن آن، شروع به ویراستاری و گذاشتن «نقطه» و «ویرگول» می‌کند. حتی بعضی اوقات، پیام‌های دریافتیِ زیبا را ابتدا ویراستاری و سپس ذخیره می‌کند. یا وقتی کارت دعوت عروسی، حج و یا خدای نکرده، اعلامیه‌ی فوت می‌بیند، بیش‌تر به جمله‌ها و نوع نگارش آن توجه می‌کند و گاهی اشتباه‌های آشکاری را پیدا می‌کند. یا وقتی به خبرهای تلویزیون گوش می‌دهد، جمله‌ها را در ذهنش ویراستاری و واژه‌های زیباتر را جای‌گزین می‌کند. برای نمونه، چند وقت پیش، گوینده‌ی خبرِ ساعت 14، خبری درباره‌ی بحث‌های سیاسی میان آمریکا و روسیه گفت که با جمله‌های خوبی تنظیم شده بود. او در پایان خبر گفت: «شَبَح جنگ سرد در حال رُخ نمودن است.»

با خودم گفتم: «چه جمله‌ی خوبی! «رُخ نمودن» ترکیب زیبایی است و از فعل «نمودن» به درستی استفاده شده.»

این‌ها و هزاران اتفاق دیگر در زندگی یک ویراستار، بسیار طبیعی و البته لذت‌بخش است.

ویراستاران هم‌چنین به این فکر می‌کنند که چگونه می‌توان علاوه بر نوشته‌ها، کارهای خودشان را نیز ویرایش کنند تا اشتباه‌های فکری و رفتاری، موجب سیاه شدن قلب و روح‌شان نشود؛ این‌که کم‌تر گناه کنند، بیش‌تر به فکر خدا باشند، به دیگران آزار نرسانند و... هرچند ویرایشِ روح و جان، بسیار سخت‌تر از ویرایش نوشته‌هاست.

این روزها دارم به این مسئله فکر می‌کنم: حالا که ماه مبارک رمضان شروع شده، تصمیم جدّی بگیرم که در این ماه، بیش‌تر به ویرایش و آرایش دلم بپردازم؛ تا هم ماه رمضان خوبی داشته باشم و هم این‌که سال معنوی جدیدی را شروع کنم.

دارم به این موضوع فکر می‌کنم که:

- جمله‌های زندگی‌ام شُسته و رُفته باشد و هیچ غلط املایی و محتوایی نداشته باشد.

- زندگی‌ام را به گونه‌ای بگذرانم که در پایانش به جای علامت تعجب، نقطه باشد.

- آیه‌های قرآن و احادیث ائمه‌ی اطهارU را در گیومه قرار دهم و آن‌ها را هر روز مرور کنم.

- کم‌تر از جمله‌های معترضه استفاده کنم و بیش‌تر شکرگزار خداوند باشم. همیشه در زندگی‌ام، در راه خدمت به خلق باشم، تا بعداً خودم را سرزنش نکنم.

- پاراگراف‌های پایانیِ زندگی‌ام را با جمله‌های خوب و امیدبخش تمام کنم و از سرانجام کارم لذت ببرم.

- و...

ویراستار، در ماه رمضان به این چیزها فکر می‌کند.

CAPTCHA Image