دو دوست - سیب (ص 40)، قهر مادر - سه شعر کوتاه برای رودخانه (ص41)

دو دوست - سیب (ص 40)، قهر مادر - سه شعر کوتاه برای رودخانه (ص41)


دو دوست

مرضیه تاجری

می‌رفت شاد و خرم

با شعر‌های باران

یک جویبار کوچک

از کوچه تا خیابان

***

تا این‌که در مسیرش

یک گل شکفت و خندید

عطر بهاری او

در قلب کوچه پیچید

****

گل با نگاه نازش

با جوی هم‌زبان شد

عشق میان آن دو

هم‌رنگ آسمان شد*

====================

سیب

محمد دهریزی

یک درخت

شعرِ تازه‌ای سرود

«شعرِ سیب»

از تمام اهل باغ

یک نفر

شعر سیب را ندید

شعر سیب را نخواند.

ساده و روان،

شعر سیب را گرفت و خواند

راز شعر سیب

بین چشمه و درخت ماند

===============

قهر مادر

خاتون حسنی

مادرم، قهر کرده

دست‌تنهاست بابا

رخت‌های نشُسته

مثل کوهی‌ست پیدا

**

رنگ بابا، پریده

خانه‌مان، سوت و کور است

شام بابا، دوباره

سوخته یا که شور است!

**

خواهر کوچکم باز

خیس کرده، خودش را

من به دنبال شلوار

او به دنبالِ بابا

**

کاش می‌شد که مادر

از غمم، باخبر بود

یک نفر زنگ می‌زد

او خودش، پشت در بود!

==============

سه شعر کوتاه برای رودخانه

سمیرا زرقانی

1

از دنیا رفته است

رودخانه‌ای که دیگر آب ندارد.

2

آب‌ها

می‌روند و

می‌روند و

می‌روند.

رودخانه

جاده‌ای برای آب‌هاست.

3

پشت‌بام

پشت‌بام

تخت‌خواب راحتی

به وسعت تمام آسمان شب.

CAPTCHA Image