اسما بانویی برای همراهی

اسما بانویی برای همراهی


اسما، بانویی برای همراهی

سیده‌اعظم سادات

بستن شاخه‌ها که تمام شد، پارچه‌ای آورد و روی تابوت کشید. حالا از بیرون تابوت معلوم نبود کسی که در آن خوابیده، زن است یا مرد؟

سرش را بالا آورد و به صورت خانم خانه نگاه کرد. با صدایی آرام و غمگین گفت: «فاطمه‌جان! در حبشه تابوت‌ها را این‌طوری می‌ساختند.»

لبخند زیبایی روی صورت فاطمه(س) نشست؛ لبخندی که مدت‌ها سراغ او نیامده بود. اسما هم با خنده‌ی او خندید؛ اما دخترکان کوچکش با تعجب به تابوتی نگاه می‌کردند که مادر بعد از مدت‌ها به آن می‌خندید...

*****

میان بانوانی که در زمان پیامبر اسلام زندگی می‌کردند، بانویی حضور داشت که از اولین کسانی بود که مسلمان شد و تا آخرین نفس همراه و حامی خانواده‌ی پیامبر بود.

او «اسماء بنت عمیس» نام داشت.

درباره‌ی کودکی و جوانی او قبل از اسلام، هیچ‌ خبری در تاریخ  نیست تا زمانی‌ که مسلمان شد.

اسما، هشت یا نُه خواهر از طرف مادر و شش خواهر از طرف پدر و مادر داشت که چند نفر از آنان در تاریخ مشهورند؛ اسما همسر جعفر بن ابی‌طالب، سلمی همسر حضرت حمزه و لبابه همسر عباس بن عبدالمطلب بودند؛ برای همین رسول خدا(ص) فرمودند: «هند مادر اسما، گرامی‌ترین زنان از نظر دامادهاست.»

زمانی که حضرت محمد(ص) دعوت پنهانی خود را شروع کرد، اسما با همسرش به محضر پیامبر(ص) آمدند و با اشتیاق به یگانگی خدا و پیامبری رسولش(ص) شهادت دادند. آن‌ها از اولین کسانی بودند که مسلمان شدند و تا آخرین نفس پای اعتقاد قلبی خود ایستادند؛ حتی زمانی‌که آزار و شکنجه‌ی کفار بالا گرفت، اسما و همسرش، به  دستور پیامبر در سال پنجم بعثت، همراه حدود هشتاد نفر به حبشه هجرت کردند. ریاست گروه مهاجران را جعفر بر عهده داشت و اسما کمک بزرگی برای او بود.

آنان تا سال هفتم هجری، در حبشه بودند و پس از گذشت پانزده سال به مدینه بازگشتند. آن‌ها سال‌هایی که در حبشه زندگی می‌کردند، اجازه‌ی این را نداشتند که ملک بخرند یا چیزی به دارایی‌های خود اضافه کنند.

تلاش‌های مهاجران در تبلیغ اسلام، آن‌قدر چشم‌گیر و جالب بود که نجاشی، پادشاه حبشه نیز مسلمان شد و حتی نام فرزندش را عبدالله گذاشت. او در نامه‌ای که به رسول خدا(ص) نوشت، اسلام‌ آوردنش را به دست جعفر، اعلام کرد و هدایایی را برای پیامبر(ص) فرستاد. بازگشت مهاجران هم‌زمان با فتح خیبر بود. رسول خدا(ص) آن‌قدر از دیدن جعفر خوش‌حال شده بودند که فرمودند: «نمی‌دانم از فتح خیبر خوش‌حال باشم یا از بازگشت جعفر.»

اسما هنگام بازگشت، به منزل زنان رسول خدا(ص) رفت و از نزول آیه‌های قرآن درباره‌ی زنان پرسید. وقتی فهمید آیه‌ای درباره‌ی زنان نازل نشده، نزد رسول خدا(ص) رفت و گفت: «چرا از زنان در ردیف مردان یاد نمی‌شود؟ در حالی که آن‌ها همیشه همراه و یاور مردان خود هستند و در خوشی و ناخوشی ایشان شریک‌اند!»

پس از این گفت‌وگو، آیه‌ی 35 سوره‌ی احزاب بر پیامبر نازل شد:

«بى ‏گمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان مؤمن، مردان و زنان فرمان‌بر، مردان و زنان درست‌کار، مردان و زنان شکیبا، مردان و زنان فروتن، مردان و زنان صدقه‏بخش، مردان و زنان روزه‏دار، مردان و زنان پاک‌دامن و مردان و زنانى که خداوند را بسیار یاد مى‏کنند، آمرزش و پاداشى بزرگ آماده کرده است.»

هنوز یک سال از سکونت نسبتاً آرام اسما و همسرش در کنار پیامبر نگذشته بود که جعفر در محلی به نام موته به شهادت رسید.

در دیدار پیامبر با خانواده‌ی جعفر، ایشان به اسما فرمودند: «اى اسما! آیا به تو مژده‌ای بدهم؟» اسما با دلی پر از غم گفت: «آرى اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت‏ باد!» پیامبر فرمود: «خداوند دو بال به جعفر داده است که با آن‌ها در بهشت ‏سیر کند.»

مدتى بعد از شهادت جعفر بن‏ ابی‌طالب، ابوبکر در سال هشت هجرى با اصرار زیاد از اسما خواستگارى کرد و او را به عقد خود درآورد. اسما از ابوبکر صاحب پسری شد که به گفته‌ی پیامبر، نامش را محمد گذاشتند.

پس از رحلت پیامبر(ص)، اسما همچون کوهی استوار پشتیبان حضرت فاطمه(س) و اهل‌بیت پیامبر و محرم اسرار اسما در روزهای سخت بیماری حضرت فاطمه(س) کنار ایشان بود و هم‌چون مادری مهربان از دختر پیامبر پرستاری می‌کرد. روزی که حضرت فاطمه(س) حال‌شان بهتر شده بود، اسما و ام‌ّایمن را خبر کرد. آن‌ها که آمدند، مقدارى آب خواست تا خود را شست‌وشو دهد. اسما آب را آماده کرد و فاطمه به بهترین صورت، خود را شست‌وشو داد، لباس‌هاى نو پوشید و فرمود: «جای استراحتم را در وسط خانه پهن کن و بقیه‌ی حنوط(1) پدرم را بیاور و بالاى سرم بگذار.»

آن‌گاه غسل کرد و با حنوط، خود را خوش‌بو نمود. کفن خود را به دورش پیچید و پارچه‏اى را به سر کشید. بعد با صدایی مهربان و آرام، به اسما فرمود: «اى اسما! مدتی صبر کن و منتظر باش؛ بعد مرا صدا بزن. اگر جواب ندادم، بدان که به پدرم رسول خدا(ص) پیوسته‏ام.» در این روزهای سخت، اسما کنار حضرت علی(ع) بود؛ حتی برای دفن شبانه‌ی حضرت زهرا(س) هم او حضور داشت و همان‌طور که بانوی دو عالم خواسته بود، به وصیت ایشان عمل می‌کرد.

بعد از فوت ابوبکر، اسما با حضرت علی(ع) ازدواج کرد. محمد هم که سه سال بیش‌تر نداشت، زیر نظر امام علی(ع) و با تربیت او بزرگ و یکی از بهترین یاران امام شد.

محمد بن ابوبکر، در خیلی از جنگ‌ها همراه امام علی(ع) بود و دلاورانه شمشیر می‌زد. سرانجام به دست لشکر عمروعاص در مصر به شهادت رسید. خبر شهادت فرزند برای اسما دردناک بود. دو سال بعد از آن، امام علی(ع) به شهادت رسید. شهادت نزدیک‌ترین کسان اسما، ذره‌ای از ایمان و ارادت ایشان به اهل‌بیت کم نکرد.

او تا سال 65 هجرى زنده بود و توانست چند سالى از امامت امام سجاد(ع) را هم درک کند. محل دفن او در قبرستان «باب الصغیر» دمشق واقع شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. ماده‌ای که با آن بدن یا کفن میت را خوش‌بو می‌کنند.

منابع:

واحدى، 240؛ مجمع‌البیان، ج8، ص35.

ابن‌سعد، ج8، ص219، 220 و 221.

ابن‌حجر، الاصابه، ج5، ص63.

تصریح ابن‌سعد ثقفى، ج1، ص287.

CAPTCHA Image