یادداشت های آزاد

10.22081/hk.2019.67634

یادداشت های آزاد


لیلا محمدی

● زندگی

آسمان میان پلک‌های خورشید دراز کشیده است.

زمین دست‌هایش را روی هم گذاشته و به اعماق فکرهای عمیق سفر کرده است.

کوه‌ها با خیال راحت به شانه‌های کوه‌نورد جوان تکیه داده‌اند.

دریا دست از سر به سر گذاشتن ماهی‌ها برداشته است.

ماه برای چاق‌سلامتی به خانه‌ی مادربزرگش رفته است.

و زندگی با خیال راحت میان شعرهایم قدم می‌زند...

● شب‌تاب‌های صرفه‌جو

شاید اگر اسم تیر چراغ‌برق‌های کوچه و خیابان‌های‌مان را چراغ‌های شب‌تاب می‌گذاشتند؛ مثل کرم‌های شب‌تاب فقط شب‌ها روشن می‌شدند!

● هدیه‌ای از جنس ماه

از شبی که دفتر شعرم بازمانده، آسمان آن‌قدر دچار شعر و شاعری شده که تکه‌ای از ماهش را در لای دفترم برای همیشه جا گذاشته است.

● خانواده‌ی پُرکار!

مادر برنج پاک می‌کند و من کله‌ی پسرک نقاشی‌ام را...

خواهرم غصه‌ی نمک‌دان‌های‌مان را می‌خورد که در انتظار فشارخون نفس نفس می‌زنند.

و پدر با وسواس فراوان شعرش را مزمزه می‌کند تا مبادا شور یا شیرین شوند..!

کوتاه نوشت

● پارچه‌ی سالم عمرش را مدیون قیچی از کار افتاده است.

● موهای وز روزگار هر شانه‌ای را سیاه می‌کند.

● شیشه‌ی نشکن دلش از سنگ است.

● همیشه زور چکش‌ها، میخ‌ها را سر جای‌شان می‌نشاند.

● شب از خستگیِ زیاد شروع روز را تار می‌بیند.

● اردی‌بهشت هم بوی اسفند می‌داد.

● روز همیشه با آرامش کامل در دل شب خوابش می‌برد.

● کلید محبت، قفل هر کدورتی را باز می‌کند!

● چون پلاک نداشتیم شانس آدرس‌مان را پیدا نکرد.

CAPTCHA Image