لشکر کوچک دانه‌های شن!

10.22081/hk.2019.67409

لشکر کوچک دانه‌های شن!


(شکست نظامی آمریکا در صحرای طبس)

معصومه‌سادات میرغنی

توطئه‌ی پنجه‌عقاب

سرهنگ چارلی بکویت و سرگرد میدوز، فرماندهان عملیات پنجه‌عقاب بودند. آن‌ها از شرایط کویری ایران، باخبر بودند و اطمینان داشتند که هواپیماهای‌شان سالم فرود می‌آیند. نود نفر از کماندوهای آمریکایی در گروه دلتا حضور داشتند. آن‌ها بیش از پنج ماه در ایالت آریزونای آمریکا آموزش دیده بودند. شرایط کویری آریزونا همانند شرایط کویری طبس بود. همین امر، خیال فرماندهان را آسوده کرد که موفقیت‌شان قطعی است. فرمان اجرای عملیات «پنجه‌عقاب» از سوی کارتر با رمز «بروید» صادر گشت. عملیات در غروب روز چهارم اردی‌بهشت سال 1358 آغاز شد. شش فروند هواپیمای غول‌پیکر نظامی سی – 130 همراه نود نفر کماندوی نیروی دلتا از قاهره با یک ناو هواپیمابر به دریای عمان و نزدیک آب‌های ایران منتقل شدند. آن‌ها از طریق خلیج فارس به طبس رفتند و در آن‌جا مستقر گشتند. قرار بود از صحرای طبس به سمت تهران حرکت کنند و عملیات طی دو روز انجام شود.

دنبال چه بودند؟

مدتی از تسخیر لانه‌ی جاسوسی می‌گذشت که آمریکا به فکر توطئه افتاد و عملیات پنجه‌عقاب را طراحی کرد. آمریکا فقط به دنبال 52 نفر از جاسوس‌های گروگان گرفته‌اش در ایران نبود و با هدف‌های دیگری نقشه‌ی این عملیات را کشید. هدفش بمباران مکان‌های مهم و حیاتی در کشور ایران بود. از جمله: بمباران منزل امام خمینی، مراکز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مدرسه‌ی فیضیه، مقر ریاست جمهوری، نخست‌وزیری، ستاد کمیته‌‌ی مرکزی و انبارهای مهمات ارتش. آمریکا می‌خواست با این بمباران، شخصیت‌های مهم کشورمان را از بین ببرد؛ اما خدا طور دیگری خواست و تاریخ تکرار شد. صاحب کعبه، همان که نگذاشت فیل‌سواران ابرهه به کعبه حمله کنند؛ لشکر کوچکِ دانه‌های شن را فرستاد تا آمریکا، قدرت واقعی را از نزدیک ببیند. طوفان شن، عملیات پنجه‌عقاب را نافرجام گذاشت.

پس از طوفان

از ژاندارمری منطقه به پاسداران اعزامی اعلام شد: «منطقه ناامن است و باید با مرکز تماس بگیریم تا مشخص شود فانتوم‌ها ایرانی هستند یا خیر.» چند فانتوم در ارتفاع زیاد، بر فراز منطقه پرواز می‌کردند. طوفان شن نمی‌گذاشت خلبان‌های آمریکایی مسیر را ببینند. یک هواپیما و یک فروند بالگرد با هم برخورد کردند و آتش گرفتند. فرمانده محمد منتظرقائم و پاسداری دیگر، به محل نزدیک شدند. آن‌ها داخل یکی از بالگردها رفتند. آن‌جا یک تیربار کالیبر50 دیدند که نوار فشنگی روی سه پایه به آن متصل بود. تیربار کاملاً آماده‌ی شلیک بود. آن دو چیزهای دیگری هم دیدند: 10 کیسه حاوی قطعات کالیبر 50، چند جعبه فشنگ کالیبر 50، تعدادی کیف مخصوص بی‌سیم صحرایی پر از مواد منفجره‌ی آماده‌ی انفجار و یک کلاسور که چند ورقه درجه‌بندی شده داشت. پس از طوفان شن، هوا صاف شد. ناگهان چهار فانتوم از روی بالگردها عبور کردند. چرخی زدند و به سمت آن‌ها برگشتند. فانتوم‌ها با کالیبر 50 به سمت بالگردی شلیک کردندکه دستگاه رادار در آن روشن بود. بالگرد منهدم شد. دو پاسدار در صد متری مکان انفجار، روی زمین دراز کشیده بودند. فانتوم‌ها به سمت‌شان تیراندازی کردند. بر اثر انفجار یک راکت، فرمانده‌ی سپاه پاسداران یزد شهید و دوتن از نیروهایش زخمی شدند. محمد منتظرقائم، اولین شهید حمله‌ی نظامی مستقیم آمریکا به ایران بود که یک دستش قطع شد و پاره‌های آهن راکت در قلبش فرو نشست. محمد، فرزند شیخ علی‌اکبر بود. شجاعت پدرش در واقعه‌ی مسجد گوهرشاد را خیلی‌ها به یاد دارند. پدر و پسر هر دو از مبارزان انقلاب بودند که در مقابل ظلم و ستم ایستادند.

بیدار نمی‌شوند؟

«کارتر گمان می‌کند با دست زدن به این مانورهای احمقانه، می‌تواند ملت ایران را که برای آزادی و استقلال خویش و برای اسلام عزیز از هیچ فداکاری روگردان نیستند، از راه خودش که راه خدا و انسانیت است، منصرف کند. کارتر باز احساس کرده با چه ملتی روبه‌روست و با چه مکتبی بازی می‌کند. ملت ما، ملت خون و مکتب ما ( مکتب) جهاد است. کارتر باید بداند که اگر این گروه به مرکز جاسوسی آمریکا در تهران حمله کرده بودند، اکنون هیچ یک از آن‌ها و پنجاه نفر جاسوس محبوس در لانه‌ی جاسوسی چیزی نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند. کارتر باید بداند که حمله به ایران، حمله به تمام بلاد مسلمین است و مسلمین جهان در این امر بی‌تفاوت نیستند. نباید بیدار شوند، آن‌هایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاورده‌اند؟ نباید بیدار شوند؟ چه کسی این هلی‌کوپتر آقای کارتر را که می‌خواستند به ایران بیایند، ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شن‌ها ساقط کردند. شن‌ها مأمور خدا بودند. باد مأمور خداست. قوم عاد را باد از بین برد. این باد مأمور خداست. این شن‌ها همه مأمورند. تجربه بکنند باز.»

 امام خمینیq

شکستی خجالت‌آور

«چارلی بکویت» فرمانده‌ی عملیات نافرجام پنجه‌عقاب، کتابی به نام «نیروی دلتا» دارد. او در کتابش در مورد احساسش هنگام بازگشت از طبس نویسد: «در تمام طول راه بازگشت (از طبس) احساس پوچی و پژمردگی می‌کردم. آه! آه! یأس بر وجودم سایه افکنده بود. گریه‌ام گرفت. این موقعی بود که نشستم و با تمام وجود گفتم: «یا عیسی مسیح! تو می‌دانی که چه افتضاحی به بار آمده است. ما واقعاً باعث شرمساری کشور بزرگ‌مان (آمریکا) شدیم. خودم را بسیار حقیر احساس می‌کردم. نمی‌خواستم صحبت کنم یا هیچ کار دیگری انجام دهیم؛ فقط احساس می‌کردم که دیگر آبرویی برایم باقی نمانده بود.»

«مایلز کاپلند» از مأموران دستگاه اطلاعاتی آمریکا بود. او در کودتای 28 مرداد1332 همکار «روزولت» بود. کاپلند از هدف آمریکا حرف زده: «هدف از تهاجم طبس، تنها آزادی گروگان‌ها نبود؛ بلکه کودتا برای سرگونی رژیم ایران، هدف اصلی این عملیات بوده است.»

طوفان شن، به دستور خدا در طبس وزید تا دشمنان اسلام خجل و شرمنده شوند. لشکری از دانه‌های شن، گروه دلتا را شکست دادند. باورش برای دشمن، سخت و عجیب بود؛ اما آن‌ها که ایمان دارند، می‌دانند دست خدا بالاترین دست‌هاست: یدالله فوق ایدیهم.

CAPTCHA Image