دوتا پروانه

10.22081/hk.2018.65355

دوتا پروانه


 

عباس قدیرمحسنی

دوتا پروانه این‌طرف و آن‌طرف زمین بودند که خیلی دل‌شان می‌خواست هم‌دیگر را ببینند.

به خاطر همین از دو طرف زمین پرواز کردند به طرف هم. این از آن‌طرف، آن از این‌طرف.

کمی که پروازکردند و توی آسمان بالا رفتند یک دود سیاه و عجیب آن‌ها را توی دل خودش گرفت.

پروانه‌ها نفس‌نفس زدند، سرشان گیج رفت و چشم‌شان سیاهی دید. بعد هم دور خودشان چرخیدند و نزدیک بود روی زمین بیفتند که روی برگ یک گل سقوط کردند و وقتی به

آسمان تیره و تار نگاه کردند زودتر از زود پشیمان شدند و دوباره بال بال زدند و برگشتند سر جای اول خودشان.

دوتا ماهی

دوتا ماهی بودند این‌طرف و آن‌طرف زمین. توی این اقیانوس و آن اقیانوس. خیلی دل‌شان می‌خواست هم‌دیگر را ببینند. به خاطر همین شنا کردند و به طرف هم حرکت کردند. این از آن‌طرف، آن از این‌طرف.

مدتی که شنا کردند، روی آب بطری‌ها و قوطی‌های شناوری را دیدند که مثل آن‌ها در حال شنا کردن بودند. آن‌ها از لابه‌لای این موانع رد شدند و به آب‌های سیاه نفتی رسیدند و بعد هم به کشتی‌ها و قایق‌های رنگارنگ و بزرگ و کوچک که همه‌جا را گرفته بودند و به آن‌ها اجازه‌ی حرکت نمی‌دادند.

بالأخره هم جلوی حرکت آن‌ها را گرفتند و آن‌ها را پشیمان کردند و دوتا ماهی دوباره سر جای اول خودشان برگشتند.

دوتا گوسفند

دوتا گوسفند بودند این‌طرف و آن‌طرف زمین. می‌خواستند هم‌دیگر را ببینند. راه افتادند طرف هم، این از آن‌طرف، آن از این‌طرف.

آن‌ها از دو طرف زمین علف‌ها را می‌خوردند و جلو می‌آمدند. آن‌ها خوردند و جلو آمدند،  خوردند و جلو آمدند، خوردند و جلو آمدند. اما به هم‌دیگر نرسیدند، چون دیگر علفی نبود که بخورند. رسیده بودند به یک زمین خشک و بی‌آب‌وعلف.

پشیمان شدند و برگشتند سر جای اول خودشان، چون توی این زمین زیاد نمی‌شد رفت. اصلاً نمی‌شد راه رفت.

 

 

CAPTCHA Image