مکتب‌خانه‌ی میرزاعباد

10.22081/hk.2017.64922

مکتب‌خانه‌ی میرزاعباد


سیدمحسن موسوی

اسم بچه

توی خانواده‌ی ما، رسم این بود هر بچه‌ای که به دنیا می‌آمد، روز هفتم تولدش جشن مفصلی برایش می‌گرفتند و سنت رسول خدا محمد مصطفیj را درباره‌اش اجرا می‌کردند. برایش گوسفند عقیقه می‌کردند. هم‌چنین برایش اسم مناسب انتخاب می‌کردند.

خداوند به خاله‌ی کوچک من یک دختر زیبا داده بود. از روز به دنیا آمدنش، پدر و مادر بچه به دنبال یک اسم خوب و قشنگ برای بچه‌ی‌شان بودند. آن‌ها می‌خواستند اسم دخترشان مثل اسم خودشان با حرف ب شروع بشود، در ضمن اسمش تک باشد و نه تنها توی محل ما، بلکه روستاهای اطراف کسی این اسم را نداشته باشد.
اسم‌هایی را خودشان کاندیدا کرده بودند و چند اسم هم از طرف دوست و آشنا مطرح شده بود. خانواده‌ی شوهرخاله‌ام معتقد بودند که آن‌ها باید اسم بچه را انتخاب کنند و مادرش اصرار می‌کرد که: «یا باید اسم منو روی بچه بزارین یا اسم خدابیامرز مادرمو که نور به قبرش بباره.»

وقتی خانواده‌ی خاله یعنی خانواده‌ی مادری من متوجه این فرمایشات شدند، کلی دلیل و برهان آوردند که این حق خانواده‌ی ماست که اسم بچه را انتخاب کنیم. مادربزرگ با آن لهجه‌ی شیرینش می‌گفت: «بچه رو دختر من نه ماه توی دلش نگه داشته، حالا شما می‌خواین اسم روش بزارین؟ چه افاده‌ها!»

خلاصه نزدیک بود که دعوایی بین دو خانواده به وجود بیاد که با پیشنهاد پدر من، کمی اوضاع آرام شد. پدرم گفت: «به جای این همه جر و بحث، بیایید از قرآن کمک بگیرید. بگذارید قرآن اسم بچه رو انتخاب کنه.» توی خانواده‌ی پدری ما رسم بود که نام نوزاد را با کمک قرآن انتخاب می‌کردند.

شوهرخاله‌ام که انگار بیش‌تر از همه از به وجود آمدن ناراحتی بین دو خانواده ضرر می‌دید، گفت: «بعیده کسی مخالف باشه. پس اونایی که موافقن یک صلوات محمدی بفرستن.»

اما این پایان ماجرا نبود. خانواده‌ی شوهر خاله‌ام می‌گفتند که باید با تفأل و انتخاب جایی از قرآن به صورت اتفاقی و قرعه‌ای باید نامی انتخاب شود؛ قرآن را باز می‌کنیم. در صفحه باز شده، هر نامی که خوب بود، همان برگزیده می‌شود. اما خانواده‌ی مادری‌ام می‌گفتند: «این چه کاریه. حالا شاید یه اسمی در اومد که ما خوشمون نمیاد. راه درستش آینه که باید تعدادی از نام‌های مورد نظر ما توی کاغذهایی نوشته شده و در میان صفحه‌های قرآن قرار داده بشه. اون وقت یکی از کاغذها به صورت قرعه انتخاب بشه. هر اسمی که بود می‌شه اسم بچه.»

باز هم پدرم پادرمیانی کرد و گفت: «بهتره توی این جور کارها، آدم با یک بزرگ‌تر و باسوادتر مشورت کنه. من نظرم اینه که بریم پیش میرزاعباد که هم ملا هست و هم خیلی آقا. هم قرآن‌خوان هست و هم عامل به قرآن.»

فردای آن روز، بعد از تعطیل شدن مکتب، خاله و شوهرخاله‌ام به مکتب آمدند و منتظر تعطیل شدن مکتب ماندند.

وقتی بچه‌ها رفتند، من ماندم که با خاله‌ام برگردم. شوهرخاله تمام ماجرا را برای میرزاعباد تعریف کرد. حین تعریف ماجرای دیروز، میرزا لبخندی می‌زد و دستی بر ریشش می‌کشید.

حرف‌های شوهرخاله که تمام شد. میرزا کمی خیره به زمین نگاه کرد و بعد گفت: «البته هر دو روشی که شما برای انتخاب نام فرمودید، درسته، ولی می‌شه که آدم با مطالعه‌ی قرآن و بدون قرعه هم اسم خوبی رو برای بچه‌ش انتخاب کنه. برخی از نام‌هایی که از قرآن کریم گزینش می‌شه نام و لقب شخصیت‌های نقش‌آفرین در قرآن هست. مثل نام‌ها و القاب پیامبران یا شخصیت‌های دیگر، هم‌چنین برخی نام‌ها و صفت‌های خداوند و نیز کلمه‌های مقدس قرآنی دارای معنای زیبا و مناسب هستند، مثل هدی، بشری، رضوان، مشکات، مائده، آیت و...»

حرفای میزاعباد که تمام شد، بلند شد و یک ظرف شیرینی خانگی که توی گنجه بود، آورد و به ما تعارف کرد. خاله‌ام کمی با شوهرش پچ‌پچ کرد و گفت: «میرزا پس به نظر شما اسم بشری برای دختر خوبه؟ من خیلی از این اسم خوشم میاد.» میرزا سری به علامت تأیید تکان داد و گفت: «مبارک باشه!»

CAPTCHA Image