مکتب‌خانه‌ی میرزاعباد

10.22081/hk.2017.64584

مکتب‌خانه‌ی میرزاعباد


مکتب‌خانه‌ی میرزاعباد

در حسرت انگشتر

سیدمحسن موسوی

دیروز نزدیک اذان ظهر بود که داشتم وضو می‌گرفتم. می‌خواستم تا قبل از اذان، خودم را به مسجد محله برسانم و نماز را به جماعت بخوانم؛ اما این اتفاق...!
هیچ‌وقت آن را از خودم دور نمی‌کردم. یک جورهایی برای من خاطره‌ساز بود. به قول امروزی‌ها نوستالژیک بود. اگر چه تا به حالا دوبار رکابش را عوض کرده بودم؛ اما نگینش هم‌چنان درخشان و روح‌نواز بود.
از وقتی گمش کردم، مثل دیوانه‌ها، دور خودم می‌گشتم و چیزی را که روی زمین می‌دیدم، خم می‌شدم و برمی‌داشتم و نگاه می‌کردم. هر شعری را که درباره‌ی انگشتر، خاتم، گل گم شده و ... بود با خودم زمزمه می‌کردم.

فقط راه خانه تا مسجد را چهار بار رفتم و برگشتم. به خادم مسجد، کاسب‌های محل و سوپور محله، به قول شما پاکبان و خلاصه همه سپردم که اگه پیدا شد ... دو – سه‌تا کاغذ هم نوشتم با خط خوش نستعلیق و عکس انگشتری را – اگر چه خیلی شبیهش نبود - روش نقاشی کشیدم و چهارده هزار تومان هم مژدگانی تعیین کردم. کاغذها را هم جاهای پررفت‌وآمد مثل زیر گذر محمدحسن‌خان و نانوایی کَل‌حیدر و حمام عمومی حاج‌ذبیح‌الله نصب کردم.
آخرش کجا پیدا شد؟ توی حوض، وسط حیاط خانه‌ی خودمان. بچه‌ها که دور حوض بازی می‌کردند، دیدند یک چیزی با نور آفتاب سوسو می‌زند.

یادش بخیر

نزدیک‌های عید نوروز بود که یک آقای دوره‌گرد آمده بود روستای ما.
این دوره‌گرد با فروشنده‌های دوره‌گرد دیگر که به روستاها می‌رفتند و همه چی – از شیر مرغ تا جون آدمیزاد - داشتند، فرق داشت.
او فقط توی کار خرید و فروش سنگ‌های قیمتی مثل فیروزه، عقیق، مروارید و این‌جور چیزها بود. هم انگشترساز بود، هم تعمیر می‌کرد و از همه مهم‌تر این‌که حجّاری می‌کرد؛ یعنی روی نگین انگشتر هر چیزی که مشتری می‌خواست، برایش می‌نوشت.
وقتی وارد روستای ما شد، از اهالی ده پرس‌وجو کرده بود که ده شما آدم باسواد یا ملّا داره یا نه.

یکی از بچه‌ها، او را تا دم مکتب‌خانه آورده بود. ما که داخل مکتب نشسته بودیم، یک دفعه دیدیم یک آقایی با اسبش دم در ایستادند و با میرزاعباد کار دارند. چند دقیقه‌ای طول کشید. ما هم از ترس ناراحت شدن ملاعباد ساکت نشسته بودیم. گوش‌های‌مان را هم تیز کرده بودیم، ولی چیزی نمی‌شنیدیم.

عصر آن روز مرد انگشترساز زیر سایه‌ی درختی در نزدیکی مکتب ما بساطش را پهن و شروع به ساخت انگشتر کرد. شب هم در یکی از اتاق‌های بیرونی منزل میرزاعباد خوابید و فردا صبح دوباره در جای دیروزی مشغول کار شد.

در مکتب‌خانه، ملاعباد برخلاف روزهای قبل، سراغ درس نرفت. بعد از بسم‌الله گفت: «حتماً شما درباره‌ی کار این آقای دوره‌گرد کنجکاو شدید. یکی از سنت‌های خوب گذشتگان ما که از دین و مذهب به وجود آمده، به دست کردن انگشتر است. انگشترهای مختلف با رنگ‌های زیبا و فایده‌های گوناگون. هم‌چنین این‌که نوشته‌های قرآنی و دعایی را روی نگین انگشتر حک کردن یکی از رسم‌های ایرانیان مسلمان بوده است.

اکنون که آقاسلمان حجار به روستای ما آمده، به خانواده‌های‌تان بگویید اگر تمایل دارند برای خودشان و شما انگشتر مناسب تهیه کنند. آقاسلمان حجّار، نقش‌ها و نوشته‌های مؤمنانه روی آن برای‌تان کنده‌کاری می‌کند.»

حمید پرسید: «آقا شما هم انگشتر خریدید؟» میرزاعباد گفت: «بله، من هم انگشتری با نگین عقیق زرد سفارش دادم.» من پرسیدم: «آقا روش چی نوشتید؟» گفت: «یک قطعه از دعای جوشن کبیر «یا عماد من لا عماد له.»

میرزا وقتی تعجب همراه با سؤال ما را دید گفت: «یکی از کاربردهای انگشتری و نوشته‌ی روی نگین، مهر کردن نامه‌ها و نوشته‌هاست. برخی افراد در انتخاب نوشته‌ی روی نگین که باید مهر او هم باشد، عبارتی را انتخاب می‌کردند که هم بخشی از قرآن یا دعا یا حدیث باشد و هم به اسم و فامیل او ربط داشته باشد. برای نمونه کسی که اسمش یاسین هست می‌تواند این آیه را بنویسد، «سلام علی آل یاسین». یا کسی که اسمش کریم هست، می‌نویسد «یا من هو بمن رجاه کریم.»

شب توی خانه، وقتی خواهرم داشت سفره‌ی شام را می‌ا‌نداخت، داستان آقاسلمان حجار و گفته‌های میرزاعماد را برای پدرم تعریف کردم.

پدرم برخلاف انتظارم گفت: «برای انگشتر خریدن وقت زیاده، حالا بنشین درس‌هایت را بخوان.»

بعد گفت: «حالا چی می‌خواستی رویش بنویسی؟» گفتم: «حالا که نمی‌خواهید برام انگشتر بخرید، چه فرقی داره که چی بنویسیم.»

آن شب را به فکر این‌که چند روز دیگر، همه‌ی بچه‌های مکتب ، انگشترهایی را که پدران‌شان برای آن‌ها خریده‌اند به دست می‌کنند و من بدون انگشتر، حسرت به دل باشم، خوابیدم.

غافل از این‌که پدرم زیباترین انگشتر را با زیباترین متن برایم سفارش داده بود و هنوز که هنوز است، با من هست و نوشته‌ی روی نگین هم، آیه‌ی از قرآن که همیشه راهنمای زندگی من است: «إنّ العزّة لله جمیعاً».

CAPTCHA Image