شیخ نمر، مردی که کوتاه نیامد

10.22081/hk.2017.64221

شیخ نمر، مردی که کوتاه نیامد


چه خبر از جهان

شیخ نمر، مردی که کوتاه نیامد

سیده‌اعظم سادات

به جمعیتی نگاه می‌کنم که باهم پچ‌پچ می‌کنند. به چهره‌هایی که از هر روز عصبانی‌ترند و چشم‌هایی که خون جلوی‌شان را گرفته است. صدای همهمه در مسجد بیش‌تر می‌شود. پدربزرگ به جعفر می‌گوید: «چرا درست نمی‌گویی که چه حکمی‌ دادند؟» جعفر نیم‌نگاهی به من می‌اندازد. سرم را می‌چرخانم. نمی‌فهمم چه علامتی می‌دهد یا چه می‌گوید؛ اما هر چه که هست صدای پدربزرگ بالا می‌رود.

ـ به چه جرمی‌ می‌کشندش؟ به جرم شیعه بودن یا به جرم حق گفتن؟

جعفر انگشت اشاره‌اش را روی بینی‌اش می‌گذارد و با ناراحتی سر تکان می‌دهد.

به عکسی نگاه می‌کنم که برایم آشناست. بارها در همین مسجد دیده‌امش. آرام آرام راه می‌رود، مثل نسیم بهار؛ اما محکم سخن می‌گوید، درست مثل طوفان وقت‌هایی که نماز می‌خواند و همه‌ی اهالی «العوامیه» پشت سرش صف می‌بندند، انگار مهربان‌ترین آدم دنیاست.

پدربزرگ بارها و بارها از حرف‌هایش برایم گفته است. از حق‌گویی‌هایش و از این‌که این‌همه فرقی که بین شیعیان و بقیه می‌گذارند، حقّ ما نیست. او چندین بار از حکومتی‌ها خواسته که به قبرستان بقیع رسیدگی کنند و مذهب شیعه را به رسمیت بشناسند؛ اما به خاطر همین حرف‌ها بارها بازداشتش کرده‌اند. همین الآن هم در زندان «حایر ریاض» است.

جعفر بلندگو را در دست می‌گیرد. دست‌هایش می‌لرزد. چهره‌اش برافروخته است. سکوت، مهمان مسجدی می‌شود که از همیشه پرجمعیت‌تر است.

ـ مردم امروز حکم‌شان را دادند. می‌خواهند شیخ النمر را اعدام کنند. او و 47 نفر دیگر را می‌کشند. فقط به جرم انتقاد و حق‌گویی. اعدام با شمشیر. می‌گویند شیخ ما تروریست است. چه کسی باور می‌کند...

صدای همهمه بیش‌تر و بیش‌تر می‌شود. صدای گریه‌ی زن‌ها از طرف دیگر مسجد بلند می‌شود. همه باهم می‌ایستند. شور می‌گیرند. در خیابان‌ها راه می‌افتند و شعار می‌دهند. بین آن‌ها قطره‌ای هستم در میان دریا. صدایم در میان جمعیت گم می‌شود.

هر پنج‌شنبه در خیابان‌های شهرم «العوامیه» پشت سر جمعیت راه می‌افتم. عکس‌هایش را پخش می‌کنم. هر روز و هر لحظه برای زنده ماندنش دعا می‌کنم؛ اما وقتی فیلم کشته شدنش را می‌بینم می‌فهمم که او دیگر نمی‌آید.

***

کشور عربستان سعودی از سوی حکومتی اداره می‌شود که مذهبی خاص و تند به نام وهابیت دارد. وهابیت به شدت با تشیع دشمن است. همین تفکر باعث شده که شیعیان را گوشه‌گیر کنند و افرادی که در بین آن‌ها باسواد و باجرأت هستند و حق را می‌گویند، با تمام توان از سر راه بردارند. مثلاً در 12 دی سال 1394 شاهد کشته شدن مظلومانه‌ی «شیخ نمر باقر النمر» و 47 نفر شیعه‌ی دیگر بودیم.

«شیخ نمر باقر النمر» در سال 1331 در شهر العوامیه به دنیا آمد. او از خانواده‌ای باسواد و بافرهنگ بود. شیخ نمر تحصیلات مقدماتی خود را در شهر زادگاهش العوامیه در استان قطیف در منطقه‌ی «الشرقیه» گذراند. مدتی بعد او برای آشنایی بهتر و بیش‌تر با انقلاب اسلامی ‌ایران و همین‌طور برای ادامه‌ی تحصیل به کشور ما ایران مهاجرت کرد. دَه سال مهمان حوزه علمیه‌ی حضرت قائمk در تهران بود که در همان سال به دست آیت‌الله سیدمحمدتقی مدرسی تأسیس شده بود. در کنار استفاده از کلاس‌های درسی که در تهران برگزار می‌شد، به اداره‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی حضرت قائمk هم مشغول شد. بعد از دَه سال پرتلاش، عازم سفر به سوریه شد. او در حوزه‌ی علمیه‌ی حضرت زینبB نیز به تحصیل ادامه داد. بعد از بازگشت به عربستان مرکز مذهبی «الامام القائم» را تأسیس کرد.

او بارها از سیاست‌های عربستان در مورد تفاوت‌هایی که بین شیعیان و سنی‌ها می‌گذاشتند، انتقاد کرده بود و ذره‌ای از گفتن حق نمی‌ترسید. شیخ النمر با شجاعت خواستار دفاع از حقوق شیعیان و حتی رسیدگی به قبرستان بقیع بود؛ اما از آن‌جایی‌ که این حرف‌ها به ذائقه‌ی سیاست‌مداران عربستان خوش نمی‌آمد، او را بارها بازداشت و زندانی کرده بودند.

آخرین باری که در حال بازداشت در زندان «حایر ریاض» بود، کسی باورش نمی‌شد که بدون هیچ جرمی ‌او را بکشند...

وقتی که فیلم شهادت این مرد بزرگ در کل دنیا پخش شد، دل‌های آزادگان و شیعیان همه‌جای دنیا به لرزه درآمد و مظلومیت امام علیm و یارانش بیش‌تر به جهانیان نشان داده شد.

CAPTCHA Image